"مهاجرانی در اظهاراتی که از زبان امثال ایشان کمتر شنیده شده بود از استقلال بی نظیر ایران و عدم وابستگی کشور به شرق و غرب سخن میگويد و میرسد به آن جا كه میگويد آيت الله خامنهای را خوب میشناسد و میداند كه در تمام كارنامه اقتصادی خودش و اقوامش، نقطه سياه كه هيچ، حتی يک نقطه خاكستری هم نمیتوان يافت." این سایت کلیپ این اظهارات را نیز در دسترس خوانندگان خود قراد داده است.
http://leader-khamenei.com/home.html
عطاالله مهاجرانی در این سخنرانی با تکبر و تبختر ویژه خود تلویحاً به شنونده میفهماند که وی جزء آن صد نفری بوده که منشور جنبش سبز را بازنگری و ویراستاری کردهاند. وی فارغ از هر گونه افتادگی حتی غلطهای ویراستاری میرحسین موسوی در بیانیههای پیشین وی را نیز برمیشمرد و ادعا میکند که منظور میرحسین موسوی از "پرتگاه تاریخی" همانا "بزنگاه تاریخی" بوده است! عطاالله مهاجرانی در سخنرانی کوتاه خود موفق شد نام دهها روزنامه (البته خارجی)، کتاب، نویسنده، سیاستمدار، شخصیت مشهور، کنشگر سیاسی و پژوهشگر را ذکر کند، آسمان و ریسمان را به هم ببافد و حتی موفق شد مِن باب اظهار فضل چند کلمه فرنگی هم ادا کند. گوئی واژههای "استبداد شرقی" یا "استبداد آسیائی" در زبان فارسی وجود ندارد و وی ناچار است واژههای انگلیسی را به کار ببرد. فضل فروشی آخوند مآبانه به جای استدلال!
نقش تاریخی روسیه و انگلیس چه بود؟
آنچه عطاالله مهاجرانی درباره ویراست جدید منشور جنبش سبز میگوید نظر وی است و از اینرو مورد احترام است اما آنچه که وی در حواشی آن بیان میکند جای بحث فراوان دارد. عطاالله مهاجرانی به وجود ظلم و بیدادگری چند هزار ساله در ایران زمین اشاره میکند و دیدگاه تاریخی خود را تا زمان انوشیروان دادگر هم بسط میدهد و ادعا میکند که گویا تنها کسی که به دادگری انوشیروان باور داشته، آن الاغ بوده است. عطاالله مهاجرانی که گویا خود مدرک تحصیلی در رشته تاریخ دارد، نمیتواند بر این واقعیت چشم ببندد که روحانیت اسلامی و به ویژه روحانیت شیعه در چند سده اخیر دست در دست شاهان و حاکمان، ظلم، خشونت و خرافات را در ایران رواج داده و آنرا توجیه و تقدیس کردهاند.
عطاالله مهاجرانی با اشاره به "نیروهای وابسته به قدرتهای بیگانه" اضافه میکند که مهمترین قدرت بیگانه سلطه جو آمریکاست. مهاجرانی ادعا میکند که "ما نمیتوانیم نمونه شاخص دیگری مانند آمریکا از قدرت سلطه جو پیدا بکنیم." عطاالله مهاجرانی که درس تاریخ خوانده و مانند بسیاری دیگر از کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی مدرک دکترای بعد از انقلاب هم دارد، بایستی بداند که این روسیه و انگلیس بودهاند که در دو سده اخیر استقلال و تمامیت ارضی کشور ما را تهدید کردهاند نه آمریکا! آمریکا مانند هر کشور دمکراتیک دیگری در پی منافع ملی خود است اما هیچ سند تاریخی در دست نیست که نشان دهد آمریکا چشم طمع به خاک ایران داشته یا تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخته است. اگر مانند عطاالله مهاجرانی دیدگاه تاریخی خود را تا زمان انوشیروان دادگر بسط دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که یونانیها، اعراب صدر اسلام، مغولها و حتی افغانها و ترکمنها در طول تاریخ تهدیدهای بزرگتری برای استقلال و تمامیت ارضی ایران بودهاند تا آمریکای امروز! اگر عطاالله مهاجرانی دستکم تاریخ طبری را برگ زده باشد، نمیتواند انکار کند که همان اعرابی که وی با "سید" خواندن خود، ادعا دارد که از تبار آنان است، آنچنان ظلم بی حد و حصر و قتل عامهائی در گوشه و کنار ایران به راه انداختند که روی مغولها، هیتلر و صدام حسین هم در مقایسه سفید میشود.
عطاالله مهاجرانی جنبش سبز را بی نیاز از حمایت آنچه که وی بیگانگان مینامد، می داند. عطاالله مهاجرانی یا واقعاً چیزی درباره ماهیت، سمت و سو و نقش نیروهای سیاسی و اجتماعی در جوامع آزاد و دمکراتیک نمیداند و یا تظاهر به نادانی میکند. به نظر میرسد که تنها هدف عطاالله مهاجرانی آن باشد که خود را پیرو خط علی خامنهای نشان دهد. در همه جوامع آزاد و دمکراتیک نیروهای دمکراتیک و آزادیخواهی وجود دارند که پتانسیل حمایت از جنبشهای آزادیخواهی در سراسر جهان و از جمله در ایران را دارند. حتی اگر ما خود را از چنین کمکهائی بی نیاز بدانیم، بایستی هشیار باشیم که پیوسته این خطر وجود دارد که علی خامنهای و احمدی نژاد برای کاهش فشارهای بینالمللی بر رژیم جمهوری اسلامی و نجات خود از خطر فروپاشی اقدام با سازش در زمینه برنامه هستهای خود با کشورهای غربی بکنند. چنین سازشی شرایط را برای جنبش سبز دشوارتر از پیش خواهد کرد. جنبش سبز بایستی بر اساس منافع ملی ایران سیاست خارجی مسئولانه و فعالی اتخاذ کند و تماسهای سازندهای با شخصیتها، حزبها و دولتهای دمکراتیک برقرار کند. ایران کشور مهمی در منطقه است. هیچ کشوری مناسبات سیاسی و تجاری آتی خود با یک ایران آزاد و دمکراتیک را فدای مناسبات خود با دولت جمهوری اسلامی نمیکند. جنبش سبز نمیتواند از چنین امکانی چشم پوشی کند.
قانون اساسی خطری برای تمامیت ارضی ایران
عطاالله مهاجرانی در سخنان خود از خطر تجزیه ایران نیز سخن گفت. برخی از سیاستمداران اسرائیلی و هواداران راستگرای آمریکائی آنان و همچنین برخی از همسایگان عرب ایران گاه و بیگاه در سالهای اخیر از تجزیه ایران سخن گفتهاند، اما همین سیاستمداران در دوره پادشاهی محمدرضا پهلوی یعنی زمانی که سیاست خارجی ایران بر مبنای منافع ملی ایران و بر اساس تعامل با کشورهای دیگر پایه ریزی شده بود، هرگز سخن از تجزیه ایران نراندند. بزرگترین خطری که اکنون استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید میکند، نه آمریکا و حتی نه اسرائیل، بلکه قانون اساسی جمهوری اسلامی و تمامیت خواهی اقلیت حاکم بر کشور است. قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانون اساسی تبعیض و شمشیر است. این قانون اساسی و کارگزاران آن میلیونها ایرانی سنی، بهائی، یهودی، مسیحی، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن، ارمنی، سکولار و دگراندیش را مورد تبعیض و خشونت قرار میدهند و آنها را از برخورداری از حقوق شهروندی و مشارکت در اداره کشور منع میکند.
درک عطاالله مهاجرانی از مفهوم استقلال، درکی کهنه و استعمارزده است. همه کشورها در جهان امروز به هم وابسته هستند. کشور بزرگی چون آمریکا از جمله وابسته است به چین که با خرید میلیاردها دلار اوراق قرضه آمریکائی به این کشور وام میدهد و وابسته است به ژاپن، آلمان، سوند و بسیاری کشورهای دیگر که فنآوری، کالا یا مواد خام به آمریکا صادر میکنند. جمهوری اسلامی هم عمیقاً وابسته است به امارات متحده عربی، ترکیه، سوریه، چین و روسیه، اما اگر مراد عطاالله مهاجرانی استقلال از آن گونهای باشد که جمهوری اسلامی مدعی آنست، بایستی اذعان کرد که کوبا، لیبی، سوریه و کره شمالی مستقلتر از جمهوری اسلامی هستند. اصولاً دستآوردهای چنین استقلالی تاکنون برای مردم چه بوده است؟ پرسشی که عطاالله مهاجرانی بایستی بدان پاسخ گوید، آنست که اگر استقلال خوب است و وابستگی مذموم است، چرا رژیم جمهوری اسلامی و رهبر آن با لطائف الحیل کوشش دارند استقلال کشورهای دیگر مانند عراق، افغانستان، لبنان، کومور و غیره را خدشه دار کنند و آن رژیمها را به خود وابسته کنند؟
من ضد آمریکائی هستم و تلویزیون صدای آمریکا هم بد است
عطاالله مهاجرانی در سخنرانی کوتاهش لگدی هم به تلویزیون صدای آمریکا زد. گوئی برای او اهمیتی ندارد که در این وانفسای فقدان رسانههای آزاد داخلی، تلویزیون صدای آمریکا در کنار بی بی سی و رادیو فردا از مهمترین منابع اطلاعاتی مردم ایران هستند و علیرغم آنکه این سه رسانه در دراز مدت حافظ منافع کشورهای خود هستند، اما اکنون انتخاب نخست میلیونها ایرانی هستند. بی توجهی به خواست و انتخاب مردم در بسیاری از دیگر استدلالهای عطاالله مهاجرانی نیز مشهود است. در حالی که زنان و مردان تظاهرکنندهای که جان بر کف و با دادن هزینههای گزاف در خط مقدم مبارزه با دیکتاتوری، شعارهای روشنی مانند "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر خامنهای"، "جمهوری ایرانی"، "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" سر میدهند، عطاالله مهاجرانی کوشش در تطهیر علی خامنهای و خانواده وی دارد.
عطاالله مهاجرانی ادعا میکند که یک نقطه تاریک یا خاکستری در زندگی اقتصادی علی خامنهای و خاندان وی وجود ندارد. این ادعای مهاجرانی است. ادعاهای دیگری نیز وجود دارد که دال بر فساد مالی و اختلاس گسترده علی خامنهای و خانواده وی است. راه محک زدن ادعای مهاجرانی کدام است؟ نکته اساسی آنست که در جمهوری اسلامی هیچگونه سازوکاری برای نظارت بر حساب و کتاب مالی ولی فقیه و حتی نمایندگان وی در دستگاههای اداری و دولتی وجود ندارد و ولی فقیه و نمایندگان وی در برابر هیچ نهادی پاسخگو نیستند. عطاالله مهاجرانی که از چند سال پیش به اینسو در لندن زندگی میکند، نمیتواند اطلاعات دقیق و تازهای درباره وضعیت مالی علی خامنهای و خانواده وی داشته باشد. روشن است که ادعای مهاجرانی نامستند و ساختگی است اما بدیهی که وی نعمات این مداحی و مجیزگوئی را به مراتب از مضرات وهن و طعن ناشی از چنین شهادت پوچی بالاتر میداند.
آیا عطاالله مهاجرانی اصولاً به پاسخگوئی و شفافیت در امور مالی اعتقاد و پایبندی دارد و آیا خود او آماده است که دارائیها و درآمدهای خود را شفافانه به مردم ایران گزارش دهد؟
عطاالله مهاجرانی در حال سخنرانی در کتابخانه کنزینگتون لندن، نفر سمت چپ وی فرخ نگهدار - تصویر از وبلاگ محمد رضا آرین