۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

آمریکا، جنبش سبز و سمت و سوی جمهوری اسلامی

شيرين عبادی، حقوقدان و برنده جايزه صلح نوبل اخیراً در گفتگوئی با خبرگزاری رويترز ضمن انتقاد از دولت آمريکا گفت واشنگتن به اميد امتياز گرفتن از تهران در ارتباط با پرونده هسته‌ای ايران بر سرکوب مردم در ايران چشم بسته است. محسن کدیور، روحانی و دینپژوه و از پشتیبانان میر حسین موسوی نیز با اشاره به بی‌توجهی دولت آمريکا به مسائلی مانند دمکراسی و وضعیت حقوق بشر در ایران و تمرکز بر برنامه اتمی جمهوری اسلامی، از سیاست دولت آمریکا انتقاد کرد. اندکی پیش از آن، عطاالله مهاجرانی، مشاور مهدی کروبی کاندیدای اصلاح‌طلب، در انستیتو واشنگتن در کنار بسیاری سخنان سنجیده، سخن دیگری گفت با این مضمون: "جنبش سبز از آمریکا، غرب و دیگران هیچ انتظاری ندارد".

روز سه‌شنبه ۱۲ آبان، یک روز پیش از سی‌امین سالگرد تصرف سفارت آمریکا، علی خامنه‌ای در یک سخنرانی خطاب به دانشجویان گفت: "ما مذاکره‌ای که توسط آمریکا از پیش تعیین شده باشد را نمی خواهیم". وی در ادامه گفت: "گفتگویی این‌چنینی، شبیه رابطه گرگ و میش است و ما خواستار آن نیستیم". وی با اشاره به پیغام‌های پی‌در‌پی شفاهی و کتبی باراک اوباما و دعوت به مذاکره بین دو دولت ایران و آمریکا گفت: "زمانی که آمریکا از روحیه استکباری و دخالت‌های بی‌جا در امور ملت‌ها دست بردارد، برای ما دولتی همانند سایر دولت‌ها خواهد بود". پس از رد پیشنهاد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و کشورهای پنج به علاوه یک در خصوص انتقال بخش عمده اورانیوم غنی شده ایران به روسیه و سپس به فرانسه، خامنه‌ای اینبار اصل مذاکره مستقیم و بهبود مناسبات با آمریکا را رد کرد.

روز چهارشنبه ۱۳ آبان، یک روز پس از سخنرانی ضد آمریکائی خامنه‌ای و درست همزمان با سرکوب خشونت‌بار معترضان در خیابان‌های تهران و دیگر شهرهای ایران، باراک اوباما ، بی اعتنا به پاسخ رد خامنه‌ای، در پیام تازه‌ای به مناسبت سی‌امین سالگرد تصرف سفارت آمریکا در تهران یکبار دیگر "خواستار برقراری روابط با جمهوری اسلامی ایران" شد. باراک اوباما وعده ‌داد که "راه به سوی مناسبات موفقیت‌آمیزتر و ثمربخش‌تری با جامعه بین‌المللی به روی ایران باز است، به شرط آنکه ایران به "الزامات بین المللی خود عمل کند".

همانروز گروهی در تظاهرات خیابانی ۱۳ آبان در شهرهای ایران فریاد برآوردند: "باراک حسین اوباما! یا با اونا یا با ما!". باراک اوباما و دولت او اما در شرایط کنونی راه مذاکره و معامله با رژیم جمهوری اسلامی را برگزیده‌اند. باراک اوباما و دولت آمریکا با صراحت و پیگیری پیشنهاد مذاکره و همکاری به دولت جمهوری اسلامی ایران را می‌دهند و همزمان تنها به "ابراز نگرانی نسبت به اعمال خشونت به معترضان" بسنده می‌کنند. فشار افکار عمومی کشورهای غربی و واکنش آنان نسبت به خشونت نیروهای دولتی علیه معترضان در ایران هنوز به آن حد نرسیده است که مانع گسترش مناسبات دولت‌های غربی با جمهوری اسلامی باشد. ادامه حضور گسترده نیروهای آمریکا و دیگر کشورهای غربی در عراق و افغانستان می‌تواند دشواری‌های روزافزونی برای این دولت‌ها در پی داشته باشد. همه شواهد حاکی از آنست که آمریکا در شرایط کنونی قصد و امکان حمله نظامی به ایران را ندارد. از اینرو مذاکره تنها گزینه‌ا‌ی است که برای آمریکا باقی می‌ماند. آمریکا در راستای این سیاست از پشتیبانی نمادین از جنبش اعتراضی مردم ایران و ابراز نگرانی از اعمال خشونت نسبت به معترضان فراتر نخواهد رفت.

واکنشی فراتر از ابراز همدردی نمادین با جنبش اعتراضی مردم ایران از سوی آمریکا و دیگر قدرت‌های غربی مستلزم گسترش بیش از پیش این اعتراضات، اعتصابات سراسری، ایجاد شکاف بارز در نیروهای مسلح ایران و آشکار شدن نشانه‌های جدی سقوط رژیم حاکم بر ایران است. تا فراهم آمدن این شرایط، دولت آمریکا کوشش خواهد کرد تا در راستای هدف‌های سیاسی خود با رژیم ایران به گفتگو بنشیند. دولت باراک اوباما کوشش دارد تا از راه مذاکره و همکاری با رژیم ایران کم و بیش به همان هدف‌هائی دست یابد که دولت جرج دبلیو بوش با سیاست تهاجمی خویش در دست یافتن بدانها ناکام ماند. ظاهراً ‌آمریکا مایل به منزوی‌کردن احمدی‌نژاد است اما مانعی برای نامه‌نگاری و مذاکره با ولی فقیه و سپاه پاسداران نمی‌بیند.

کشورهای غربی هم اکنون مذاکره با حاکمان کنونی ایران را بر حمایت از جنبش سبز که از دیدگاه آنان هنوز دستاوردهای چشمگیری نداشته و رهبران آن نیز هر لحظه در خطر دستگیری هستند ترجیح می‌دهند. حمایت عملی دولت‌های غربی از جنبش سبز مردم ایران در آینده نیز از جمله مستلزم تعهدات گسترده و جدی رهبران جنبش سبز به غرب خواهد بود، تعهدات و امتیازاتی از آنگونه که دولت کنونی عراق به آمریکا و دیگر کشورهای غربی داده است، تعهداتی که الزاماً همگی به سود مردم ایران نخواهند بود. غرب فراموش نکرده است که خمینی و اطرافیانش در پاریس و در آستانه سقوط رژیم شاهنشاهی، در دیدارهای حضوری و پیام‌های کتبی خود وعده مناسبات دوستانه و سازنده با غرب را دادند اما پس از به قدرت رسیدن در جهتی دیگر اقدام کردند که نه مستقیماً به سود کشورهای غربی و نه لزوماً به سود مردم ایران بوده است.

گستردگی اعتراضات در ایران باعث خواهد شد تا حاکمیت جمهوری اسلامی برای بقای خویش آمادگی بیشتری برای دادن امتیاز به کشورهای خارجی داشته باشد. حاکمان ایران در عین حال می‌دانند که وجود يک دشمن خارجی و انتساب مخالفت‌ها و اعتراضات داخلی به اين دشمن خارجی زمينه را برای سرکوب مخالفان فراهم می‌کند. آنان در سی سال گذشته به همین سیاق همه غیرخودی‌ها را حذف و سرکوب کرده‌اند. حاکمیت جمهوری اسلامی نه قصد حل و فصل بنیادی مشکلات خود با آمريکا را دارد و نه در صدد تشنج‌زدائی در عرصه سیاست خارجی است. حاکمیت جمهوری اسلامی کوشش خواهد کرد تا همانند سال‌های پیش صرفاً خود را از زیر ضربه‌های مهلک آمريکا و هم‌پیمانان آن خارج سازد و فشار موجود بر خود را کاهش دهد. حاکمیت جمهوری اسلامی بارها نشان داده است که آماده است در این راستا و با هدف ابقای خود امتیازهای مقطعی به آمريکا و هم‌پیمانان آن و حتی کشورهائی مانند ترکیه بدهد. در عین حال هرگونه سازشی با آمریکا و هم‌پیمانان آن سرکوب شدیدتر و بی‌پرواتر اعتراضات داخلی را در پی خواهد داشت.

حاکمیت جمهوری اسلامی همزمان با سرکوب خشن و بی‌پروای مخالفان و معترضان، کوشش خود را در راستای وابسته کردن برخی قشرهای اجتماعی به خود (از جمله با هدفمند کردن یارانه‌ها) و تضعیف قشرها و طبقه‌های اجتماعی غیر وابسته به خود شدت داده است تا به این ترتیب زمینه برای هرگونه تغییر رژیم از میان برداشته شود. الگوی ولی فقیه و سپاه پاسداران نه نمونه شوروی بلکه الگوئی مشابه نمونه عراقِ صدام حسین است. صدام حسین با به عاریه گرفتن ایدئولوژی بعثی آنرا به تدریج از محتوای خود تهی کرد و با تکیه به بخش‌های اندکی از جمعیت سنی کشور، با اعمال سرکوب خشونت بار در درون مرزها و دادن امتیازهای سودآور به کشورهای بزرگ توانست سال‌ها قدرت خود را حفط کند. ژست‌های ضد اسرائیلی صدام حسین یکی از عناصر ضروری این سیاست و یکی از جاذبه‌های آن سیاست برای توده‌های عرب بود، پرچمی که اکنون در دست احمدی‌نژاد و همقطاران اوست.

رهبران آمریکا و دیگر کشورهای آزاد و دمکراتیک جهان در راستای پاسداری از منافع ملی خود پیوسته آماده بوده‌اند با رژیم‌های استبدادی مراوده داشته باشند اما نمی‌توان و نبایستی از اثر و نفوذ افکار عمومی کشورهای آزاد و دمکراتیک در تعیین مشی سیاسی دولت‌ها غافل بود. در این راستا می‌توان به یقین اذعان کرد که گفته عطاالله مهاجرانی "جنبش سبز از آمریکا، غرب و دیگران هیچ انتظاری ندارد" بخردانه نیست. انتقاداتی از نوع آنچه که شیرین عبادی و محسن کدیور ابراز داشته‌اند را باید بخشی از کوشش مردم مبارز ایران برای جلب پشتیبانی بین المللی تلقی کرد اما در عین حال باید توجه داشت که انتظارات جنبش آزادیخواهی مردم ایران از حمایت دولت آمریکا بایستی محدود باشد.

گفته های عطاالله مهاجرانی و برخی از دیگر شخصیت‌های سبز نشان می‌‌دهد که جامعه ایران و جنبش سبز مردم ایران نیازمند دیدگاهی نو به مناسبات بین‌المللی هستند. هیچ جنبش آزادیخواهانه‌ای از همبستگی بین‌المللی بی نیاز نیست. ما می‌توانیم از تجربه کنگره ملی آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا و سنديکای همبستگی لهستان به رهبری لخ والسا درس بگیریم و ضمن حفظ غرور ملی و تاریخی خود، با فرستادن پیام صلح و دوستی به مردم جهان از حمایت معنوی جهانیان برخوردار شویم. سران جمهوری اسلامی که خود پیوندهای گسترده آشکار و پنهانی در آنسوی مرزها دارند و منافع گروه‌ها و گروهک‌های شیعه در این و آن کشور را بر منافع مردم ایران ترجیح می‌دهند، پیوسته با ادعای وابستگی گروه‌های اپوزیسیون ایرانی به خارج، این گروه‌ها را سرکوب کرده‌اند. اما ما نمی‌توانیم و نبایستی خود را از یاری و همبستگی نیروهای آزادیخواه در سراسر جهان بی‌نیاز بدانیم.


۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

هنرمندان آزاده و والای کشورمان را پاس بداریم!

عباس کیارستمی

درباره نامه بهمن قبادی به عباس کیارستمی

بهمن قبادی کارگردان سینما در نامه سرگشاده‌ای به عباس کیارستمی کارگردان نامدار با عنوان "چگونه می‌توانیم آسوده بخوابیم؟" انتقادات و گله‌هائی را متوجه عباس کیارستمی کرده است. این نامه که با ارج نهادن به جایگاه والای عباس کیارستمی آغاز می‌شود، در میانه و انتها تندتر می‌شود و با واژه‌های "شرف و عزت و افتخار، همراهی با مردم و همراهی نکردن با مخالفان مردم است" پایان می‌یابد.

این نارواست که یکی از هنرمندان ما اینچنین به هنرمند دیگری می‌تازد و از او می‌خواهد یا توقع دارد که یا زنگی زنگ باشد و یا رومی روم. این نحوه برخورد در جامعه ایران تازگی ندارد. در دوران شاهنشاهی نیز اینجا و آنجا گلایه و انتقاد وجود داشت و هرازگاهی این شاعر و آن هنرمند متهم به "سکوت و محافظه کاری" می‌شد. من دقیقاً نمی‌دانم ریشه این طرز تفکر چیست. شاید روحیه شهادت طلبی و تربیت و تفکر اسلامی و شیعی حاکم بر فرهنگ ما در این زمینه بی‌تأثیر نباشد. بگذاریم روانشناسان اجتماعی و دیگر اندیشمندان پیرامون این خلق و خوی ما ایرانی‌ها تأمل و تفحص کنند.

اکنون چندی است که کارگردان عزیزمان بهمن قبادی از سر ناچاری در غربت به سر می‌برد و چه بسا در این مدت کوتاه پی برده باشد که آن دسته از اهل ادب و هنر در اروپا که با جامعه، ادب و هنر ایران آشنائی دارند، معتقدند که ادبیات و هنر ایران سرتاسر سیاسی است و سرشار است از موضعگیری‌های به‌جا و نا‌به‌جای سیاسی و اجتماعی، چیزی که البته آنان همیشه مثبت ارزیابی نمی‌کنند. واقعیت هم آنست که شوربختانه همه چیز در ایرانِ سیاست‌زده ما سیاسی است. از شعر، رمان، نقاشی و سینما گرفته تا ورزش و مذهب ما همگی سیاسی یا سیاست‌زده شده‌اند.

حاکمانی که ستم و جهل و خرافات را رواج می‌دهند از همه مردم توقع اطاعت محض دارند و کوشش دارند تا همه روزنه‌های بروز اراده فردی و ذوق هنری را مسدود کنند. در کشور امام زمان و ولی فقیه که میدان برای نوحه‌خوانان و رمالان باز است جائی برای هنر و ادب مستقل نیست. آنجا است که صرفِ وجود و بروز هنر مستقل سیاسی می‌شود. هنر مستقل و هنرمند آزاده در ایران امروز سیاسی هستند، گذشته از آنکه چه پیامی در آثار هنری خود دارند. در کشور امام زمان و ولی فقیه "هنر برای هنر" هم سیاسی است زیرا حاکمان با فردیت و فردباوری که لازمه آفرینش هنری است دشمنی دارند. صدام حسین و ایادی وی هنر را تا حد نقاشی پرتره‌های رتوش شده از چهره " قائد اعظم" تنزل دادند. نگاه احمدی‌نژادها، شریعتمداری‌ها و صفارهرندی‌ها به هنر نیز چندان از نگاه همتایان عراقی‌شان فراتر نمی‌رود.

آنهائی که به اصطلاح چند پیراهن بیشتر پاره کرده‌اند می‌دانند که صرفِ بودن هنر مستقل و هنرمندان آزاده در کشوری که حاکمانش هنرستیزند، باارزش است. این رژیمی است که هنرمندان و نویسندگان ما را می‌کشد یا به کشتن می‌دهد. به یاد بیاوریم که در چکوسلواکی سابق هم افرادی به نویسنده و نمایشنامه نویس آزاده، واسلاو هاول خرده می‌گرفتند که گویا او با صراحت در برابر دولت موضعگیری نمی‌کند. بعدها همه شاهد بودیم که واسلاو هاول چه تأثیری بر تاریخ کشور خود گذارد.

عملیبات انتحاری هنرمندان؟
هنرمند نامدار محمدرضا شجریان با موضعگیری شجاعانه خود پس از انتخابات ریاست جمهوری کمک بزرگی به جنبش آزادیخواهی مردم ایران کرد. همین شجریان چند سال پیش به ناروا از سوی گروهی به سازش با زژیم اسلامی متهم شده بود. این نه بخردانه است و نه زیبنده که همه هنرمندان ما، هم آنان که مانند محمدرضا شجریان کم و بیش از یک حاشیه امنیت برخوردارند و هم آنان که بیشتر زیر تیغ استبدادِ ایادی ولی فقیه هستند، با "عملیات انتحاری" امکان کار و فعالیت هنری را از دست بدهند.

در اینجا قصد این نیست که آثار سینمائی و هنری عباس کیارستمی یا دیگر هنرمندان مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. اما به یاد بیاوریم که در سال‌های سیاه نه چندان دور که جهانیان ایران و ایرانی را با فتوای قتل سلمان رشدی می‌شناختند، عباس کیارستمی با حضور در جشنواره‌های بین‌المللی و نمایش افتخارآمیز آثارش، چهره دگرگونی از ایران به نمایش گذارد و باعث غرور ما ایرانی‌ها شد. عباس کیارستمی و بسیاری از هنرمندان و نویسندگان پیشکسوت و آزاده در سال‌های سیاه جنگ، کشتار و ترور نشان دادند که می‌توان در خفقان و سانسور هم نوشت و می‌توان با امکانات اندک فیلم ساخت و موفق شد. خوانندگان و نوازندگانی که در سی سال گذشته در معرض انواع کارشکنی‏ها بوده‏اند با کوشش خود توانسته‏اند از موسیقی ایرانی پاسداری کنند و آنرا رواج دهند. هنرمندان و نویسندگان آزاده ایران با کوشش هوشمندانه خود اخگر هنر و ادب ایرانی را فروزان نگاه داشته‌اند. آنان الهام‌بخش هزاران هنرمند و نویسنده جوان بوده‌اند. این خدمت بزرگ هنرمندان آزاده و والای کشورمان را پاس بداریم!