عباس کیارستمی
درباره نامه بهمن قبادی به عباس کیارستمی
بهمن قبادی کارگردان سینما در نامه سرگشادهای به عباس کیارستمی کارگردان نامدار با عنوان "چگونه میتوانیم آسوده بخوابیم؟" انتقادات و گلههائی را متوجه عباس کیارستمی کرده است. این نامه که با ارج نهادن به جایگاه والای عباس کیارستمی آغاز میشود، در میانه و انتها تندتر میشود و با واژههای "شرف و عزت و افتخار، همراهی با مردم و همراهی نکردن با مخالفان مردم است" پایان مییابد.
این نارواست که یکی از هنرمندان ما اینچنین به هنرمند دیگری میتازد و از او میخواهد یا توقع دارد که یا زنگی زنگ باشد و یا رومی روم. این نحوه برخورد در جامعه ایران تازگی ندارد. در دوران شاهنشاهی نیز اینجا و آنجا گلایه و انتقاد وجود داشت و هرازگاهی این شاعر و آن هنرمند متهم به "سکوت و محافظه کاری" میشد. من دقیقاً نمیدانم ریشه این طرز تفکر چیست. شاید روحیه شهادت طلبی و تربیت و تفکر اسلامی و شیعی حاکم بر فرهنگ ما در این زمینه بیتأثیر نباشد. بگذاریم روانشناسان اجتماعی و دیگر اندیشمندان پیرامون این خلق و خوی ما ایرانیها تأمل و تفحص کنند.
اکنون چندی است که کارگردان عزیزمان بهمن قبادی از سر ناچاری در غربت به سر میبرد و چه بسا در این مدت کوتاه پی برده باشد که آن دسته از اهل ادب و هنر در اروپا که با جامعه، ادب و هنر ایران آشنائی دارند، معتقدند که ادبیات و هنر ایران سرتاسر سیاسی است و سرشار است از موضعگیریهای بهجا و نابهجای سیاسی و اجتماعی، چیزی که البته آنان همیشه مثبت ارزیابی نمیکنند. واقعیت هم آنست که شوربختانه همه چیز در ایرانِ سیاستزده ما سیاسی است. از شعر، رمان، نقاشی و سینما گرفته تا ورزش و مذهب ما همگی سیاسی یا سیاستزده شدهاند.
حاکمانی که ستم و جهل و خرافات را رواج میدهند از همه مردم توقع اطاعت محض دارند و کوشش دارند تا همه روزنههای بروز اراده فردی و ذوق هنری را مسدود کنند. در کشور امام زمان و ولی فقیه که میدان برای نوحهخوانان و رمالان باز است جائی برای هنر و ادب مستقل نیست. آنجا است که صرفِ وجود و بروز هنر مستقل سیاسی میشود. هنر مستقل و هنرمند آزاده در ایران امروز سیاسی هستند، گذشته از آنکه چه پیامی در آثار هنری خود دارند. در کشور امام زمان و ولی فقیه "هنر برای هنر" هم سیاسی است زیرا حاکمان با فردیت و فردباوری که لازمه آفرینش هنری است دشمنی دارند. صدام حسین و ایادی وی هنر را تا حد نقاشی پرترههای رتوش شده از چهره " قائد اعظم" تنزل دادند. نگاه احمدینژادها، شریعتمداریها و صفارهرندیها به هنر نیز چندان از نگاه همتایان عراقیشان فراتر نمیرود.
آنهائی که به اصطلاح چند پیراهن بیشتر پاره کردهاند میدانند که صرفِ بودن هنر مستقل و هنرمندان آزاده در کشوری که حاکمانش هنرستیزند، باارزش است. این رژیمی است که هنرمندان و نویسندگان ما را میکشد یا به کشتن میدهد. به یاد بیاوریم که در چکوسلواکی سابق هم افرادی به نویسنده و نمایشنامه نویس آزاده، واسلاو هاول خرده میگرفتند که گویا او با صراحت در برابر دولت موضعگیری نمیکند. بعدها همه شاهد بودیم که واسلاو هاول چه تأثیری بر تاریخ کشور خود گذارد.
عملیبات انتحاری هنرمندان؟
هنرمند نامدار محمدرضا شجریان با موضعگیری شجاعانه خود پس از انتخابات ریاست جمهوری کمک بزرگی به جنبش آزادیخواهی مردم ایران کرد. همین شجریان چند سال پیش به ناروا از سوی گروهی به سازش با زژیم اسلامی متهم شده بود. این نه بخردانه است و نه زیبنده که همه هنرمندان ما، هم آنان که مانند محمدرضا شجریان کم و بیش از یک حاشیه امنیت برخوردارند و هم آنان که بیشتر زیر تیغ استبدادِ ایادی ولی فقیه هستند، با "عملیات انتحاری" امکان کار و فعالیت هنری را از دست بدهند.
در اینجا قصد این نیست که آثار سینمائی و هنری عباس کیارستمی یا دیگر هنرمندان مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. اما به یاد بیاوریم که در سالهای سیاه نه چندان دور که جهانیان ایران و ایرانی را با فتوای قتل سلمان رشدی میشناختند، عباس کیارستمی با حضور در جشنوارههای بینالمللی و نمایش افتخارآمیز آثارش، چهره دگرگونی از ایران به نمایش گذارد و باعث غرور ما ایرانیها شد. عباس کیارستمی و بسیاری از هنرمندان و نویسندگان پیشکسوت و آزاده در سالهای سیاه جنگ، کشتار و ترور نشان دادند که میتوان در خفقان و سانسور هم نوشت و میتوان با امکانات اندک فیلم ساخت و موفق شد. خوانندگان و نوازندگانی که در سی سال گذشته در معرض انواع کارشکنیها بودهاند با کوشش خود توانستهاند از موسیقی ایرانی پاسداری کنند و آنرا رواج دهند. هنرمندان و نویسندگان آزاده ایران با کوشش هوشمندانه خود اخگر هنر و ادب ایرانی را فروزان نگاه داشتهاند. آنان الهامبخش هزاران هنرمند و نویسنده جوان بودهاند. این خدمت بزرگ هنرمندان آزاده و والای کشورمان را پاس بداریم!