۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

جایزه صلح نوبل برای علی خامنه‌‌ای


جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰٩ به رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما تعلق گرفت. کميته جايزه صلح نوبل در اسلو پیشتر نیز این رویه را به کار بسته و به امید ترغیب سیاستمداران به اقدامات بزرگتر، جایزه صلح نوبل را به آنان اعطا کرده است. اما اعطای جایزه صلح نوبل به یاسر عرفات، شیمون پرز و اسحاق رابین به صلح بین اسرائیل و فلسطین نیانجامید. اکنون باید دید که آیا باراک اوباما قادر خواهد بود یک تنه در برابر جنگدوستان جمهوریخواه، اسرائیل دوستانِ آمریکائی و دولت اسرائیل پایداری کند و مانع حمله نظامی احتمالی به ایران شود. آیا اوباما خواهد توانست اوضاع را در عراق و افغانستان به سوی آرامش ببرد و آیا او خواهد توانست یک صلح عادلانه و پایدار بین اسرائیل و فلسطینی‌ها ایجاد کند؟

این روزها که همچنان بحث اعطای جایزه صلح نوبل به باراک اوباما گرم است به یاد گفتگوهایی افتادم که دو سه روز پیش و پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران با "قاسم" یکی از جوانان منتقد رژیم ایران که برای سفری کوتاه به خارج آمده بود، داشتم. "قاسم" که هنوز خود را "بچه شیعه" می‌نامد، از طرفداران سرسخت رژیم بوده است اما اکنون از رژیم کنده است، به یک منتقد سرسخت رژیم مبدل شده و مناسبات تنگاتنگی با فعالان سیاسی مخالف و منتقدان رژیم در ایران دارد.

گفتگوی ما پیرامون اوضاع ایران بود و ما در این نکته هم‌نظر بودیم که جامعه ایران نیازی به یک انقلاب دیگر یا حرکات خشونت آمیز ندارد. هر دو معتقد بودیم که بهترین راه حل آنست که با تغییرات آرام و تدریجی، اصلاحاتی در ایران پدید آید که متضمن آزادی عقیده و بیان شود، رسانه‌ها آزاد شوند، به حقوق اقلیت‌ها احترام گذاشته شود، شایسته سالاری جای فساد را بگیرد، زمینه سرمایه گذاری، رونق صنایع داخلی و اقتصاد فراهم آید، امنیت قضائی ایجاد شود، در عرصه سیاست خارجی تنش زدائی شود، ما در راستای منافع ملی خود به سوی مناسبات دوستانه با دیگر کشورها برویم و سیاستمداران و مقامات پاسخگو و قابل عزل باشند. ما حتی در این موضوع هم‌نظر بودیم که با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران، بهترین رهبران ممکن و متصور، افرادی مانند محمد خاتمی، مهدی کروبی یا میرحسین موسوی هستند و نه افرادی که از آنان تندروتر هستند.

من نمونه شیلی و آرژانتین را ذکر کردم که در آنجا دیکتاتورهای خشن نظامی به تدریج حکومت را به نیروهای دمکرات واگذار کردند. سپس گفتگو به نمونه آفریقای جنوبی رسید و من از جمله ذکر کردم که فردریک ویلم دکلرک آخرین رئیس جمهور سفیدپوست و رهبران نژادپرست آفریقای جنوبی در شرایطی که کشور در معرض محاصره بین‌المللی و تحریم‌های گسترده بود، چشم به واقعیت‌ها گشودند و برای نجات کشور در خفا با رهبران کنگره ملی آفریقای جنوبی و نلسون ماندلا که در آنزمان هنوز در زندان بود مذاکره کردند. این مذاکرات به انتخابات آزاد و انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در آفریقای جنوبی انجامید.

بحث به مقایسه سرنوشت فردریک ویلم دکلرک با سرنوشت اسلوبودان میلوشویچ آخرین رئیس جمهمور یوگسلاوی کشید. دکلرک که از مبتکران اصلی مذاکره با رهبران کنگره ملی آفریقای جنوبی بود همراه با نلسون ماندلا برنده جایزه صلح نوبل شد اما میلوشویچ سر از دادگاه لاهه در آورد، در فلاکت و سرافکندگی مرد و کشوری چند پاره شده از یوگسلاوی بر جا نهاد.

گفتگو حول این نکته بود که علی خامنه‌ای به دلیل نارسائی‌هایش خود را عمیقاً وابسته کرده است به نظامی امنیتی‌هائی که آنان نیز غالباً فاقد پایگاه مردمی هستند و همچنین روحانیونی که مطیع این جریان هستند. این وضعیت گونه‌ای وابستگی متقابل پدید آورده است که ممکن است توازن آن به نفع نظامی امنیتی‌ها تغییر کند. استدلال من آن بود که شاید هنوز هم دیر نشده باشد. خامنه‌ای هنوز هم این فرصت تاریخی را دارد که به اصلاح طلبان و دیگر نیروهای مردمی گوش فرا دهد و نه تنها راه اصلاحات را سد نکند بلکه درست مانند دکلرک ابتکار یک حرکت مثبت را به دست گیرد و به این ترتیب نه نتها در یک تحول مثبت در ایران نقش اساسی ایفا کند بلکه به حل معضلات جاری در منطقه خاورمیانه نیز یاری رساند. بخش‌های بزرگی از جامعه ایران اکنون خواستار تغییرات‌اند و خامنه‌ای با بهره‌گیری از نقش خود در رهبری خواهد توانست بخش‌هائی از مخالفان اصلاحات را نیز به این سو بیاورد. خامنه‌ای به این ترتیب نه تنها نامی نیکو از خود در تاریخ ایران بر جا خواهد گذارد، بلکه یکی از مدعیان اصلی جایزه صلح نوبل خواهد شد.
"قاسم" مدتی ساکت ماند و سپس پرسید اسم این دکلرک را چطور می نویسند. برای او نوشتم F W de Klerk.

روز پیش از آن سخنرانی معروف خامنه‌ای در نماز جمعه، همان سخنرانی تهدید و ارعاب، دوباره "قاسم" را دیدم. دو روز پس از آن بایستی او به ایران بازمی‌گشت. بحث ما هنوز هم درباره اوضاع ایران بود. بیشتر من می پرسیدم و او پاسخ می‌داد، درباره جنبش دانشجوئی، بازاریان، طرفداران دولت، بسیجی‌ها، هیئتی‌ها، روشنفکران مذهبی، مردم حواشی شهرها و بسیاری چیزهای دیگر. پیش از رفتن گفت که مقداری مطلب به فارسی و انگلیسی درباره دکلرک در اینترنت خوانده است. معلوم شد که نسبت به این موضوع کنجکاو بوده است. "قاسم" گفت: "خامنه‌ای هرگز راه دکلرک را نخواهد رفت. رفسنجانی شاید، اما خامنه‌ای هرگز!"