دادسرای عمومی و انقلاب تهران با صدور بیانیهای اعلام کرد که احکام اعدام دو جوان زندانی، آرش رحمانی پور، ۲۰ ساله و محمد رضا علی زمانی، ۳۷ ساله در سحرگاه پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۸ اجرا شد. هم اکنون محاکمه ۱۶ نفر دیگر اکنون نیز در جریان است. جمهوری اسلامی ادعا میکند که این افراد در رابطه با رویدادهای روز عاشورا دستگیر شدهاند. پنج تن از این افراد متهم به محاربه هستند و در خطر اعدام هستند. یک روز پس از اجرای اعدامها، احمد جنتی، یکی از امام جمعههای اعدامدوست تهران در خطبه نماز جمعه از اعدام دو جوان تقدیر کرد و خواستار اعدامهای بیشتری شد. ملا غلامرضا حسنی امام جمعه اعدامدوست اروميه نیز خواستار گرداندان اجساد اعدام شدگان در خیابانها شد تا مایه عبرت دیگران شود.
جمهوری اسلامی در رویاروئی با مخالفان خود، که خود اکنون آنرا جنگ نرم مینامد، به روش همیشگی خود یعنی اعدام و ترور مخالفان و منتقدان خود روی آورده است. "النصر بالرعب" یا ایجاد ترس و وحشت یکی از مهمترین روشها و هدفهای رژیم است. یکی از دیگر اهدافی که جمهوری اسلامی دنبال میکند، تشدید وخامت اوضاع است تا بتواند معترضان را قلع و قمع کند و مخالفان خود در درون حاکمیت مانند رفسنجانی و باقیمانده اصلاحطلبان را از گردونه حاکمیت به بیرون پرتاب کند. جناح دولت و احمدی نژاد نیز در این میان کوشش دارند تا با گرم نگاه داشتن تنور سرکوبها هم رقیبان را از میدان به در کنند و هم بی کفایتی خود در اداره کشور را تحت الشعاع بحران و وخامت اوضاع قرار دهند.
اینکه امام جمعهها با ستایش از اعدامها قوه قضائیه را به اجرای اعدامهای بیشتر تشویق میکنند، از دیدگاه دیگری نیز جای تأمل دارد. پرسش آنست که آیا این خشونتها، خونریزیها و اعدامدوستیها تنها به نام اسلام و تشیع انجام میشود و یا این خشونت خود جزء تفکیکناپذیری از اسلام و تشیع است؟ احمد علم الهدی امام جمعه مشهد که مردم معترض را مشتی "بزغاله و گوساله" خوانده بود در پاسخ به آنان که به این گفته وی خرده گرفته بودند در نامه سرگشادهای به میرحسین موسوی و در پاسخ به اینکه چرا بخشی از مردم را بزغاله و گوساله نامیده است نوشت: "این تعبیر را خدواند در قرآن در دو آیه عنوان فرموده است، یکی در آیه ۱۷۹ سوره مبارکه اعراف: (ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لا یبصرون بها ولهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون) در این آیه کسانی که دل دارند و فهم ندارند، چشم دارند و بصیرت ندارند، به چهارپایان تشبیه شده اند."
احمد علم الهدی در ادامه نامه خود به آیه ۴۳ و ۴۴ سوره فرقان اشاره میکند و مینویسد: "(ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالا نعام بل هم اضل سبیلا) در این آیه هم کسانی که هوای نفس خود را معبود خود قرار دهند، به انعام و چهارپایان تشبیه شده اند. آیا کف وسوت زنهای روز عاشورای حسینی با آن قیافههای منکر مصداق این اشخاص نیستند؟"
بدیهی است که احمد جنتی، ملا غلامرضا حسنی و احمد علم الهدی در این اظهارنظرها تنها نیستند. اکثریت مطلق مراجع تقلید و روحانیت شیعه به استثنای اندک روحانیونی که در اپوزیسیون هستند اصولاً هیچگاه نسبت به خونریزیها و خشونتهای سیویکساله جمهوری اسلامی مخالفتی نشان ندادهاند. مخالفت افرادی مانند آقای منتظری و روحانیون منتقدی که در ردههای پائینتر فقهی قرار دارند نشاندهنده استثناءها است نه قاعده. حتی آیتالله سیستانی مرجع بزرگ شیعه که به علت سکونت در عراق از یک حاشیه امنیت برخوردار است نیز هیچ اظهارنظری در محکوم کردن این خشونتها نکرده است.
اصولاً چه چیزی در اسلام وجود دارد که اعمال تبعیض، شکنجه و کشتار به نام اسلام را منتفی نمیکند؟ چرا فردی مانند جواد لاریجانی بدون خطر رسوائی میتواند به باراک اوباما توهین کند و وی را "کاکا سیاه" بنامد؟ آیا این مصداق تبعیضی ژرفتر از نژادپرستی نیست؟ اصولاً جان انسانهای غیرشیعه و غیرمسلمان برای شیعهها و مسلمانها چه ارزشی دارد و ریشه اندیشه "ز هر طرف که کشته شود به سود اسلام است" در چیست؟
همان روحانیونی نیز که خود را پشت سپر "غیرسیاسی" بودن پنهان میکنند در همه مسائل خرد و کلانی که موقعیت اجتماعی یا درآمدهای آنان را به گونهای تضعیف کند، با قاطعیت واکنش نشان میدهند. آنان در برابر مسائلی که خود حیاتی میپندارند، مانند حفظ انحصار روحانیت در اداره مناسک و سفرهای حج و درآمدهای ناشی از آن، حجاب زنان، حقوق اجتماعی و سیاسی غیرشیعهها با قاطعیت و آشتی ناپذیری واکنش نشان میدهند. آنان نسبت به محکوم کردن انتشار یک کاریکاتور در آنسوی دنیا هیچ تردید و تأملی از خود نشان نمیدهند.
حجتالاسلامها و آیت اللهها خود را حجت اسلام و نشانه خدا بر روی زمین میدانند و طبعاً ادعا دارند که خدا را شناختهاند و اسلام را درک کردهاند و نمیتوان در تسلط آنان بر فقه شیعه تردید داشت. احمد جنتی نیز بدون تردید میتواند برای اثبات انطباق گفتههای اعدامدوستانه خود بر اسلام راستین دهها آیه قرآنی و صدها حدیث و روایت از دوران صدر اسلام نقل کند. چگونه است که اکثریت آیتاللهها و حجتالاسلامهائی که نمیتوان در تسلط فقهیشان تردیدی داشت، به آسانی میتوانند شواهد و استدلالهائی بر صحت احکام شکنجه، تبعیض و قتل را از متون قرآنی و فقهی بیرون آورند اما روحانیون و نواندیشان دینی که ادعا دارند اسلام دین رحمت و عطوفت است در جداکردن حساب اسلام از شکنجه، تبعیض و قتل ناتوان هستند؟ آنان ادعا دارند که ایراد در اسلام نیست بلکه ایراد در تفسیرهای کج اندیشانه از اسلام است. پرسش اینست که اصولاً این چه دینی است که اینهمه جای انشقاق، اختلاف و تفسیرهای متناقض را فراهم میآورد و اصولاً کدامیک از مسلمانان میتواند ادعا کند که تفسیرهای وی صحیح است؟
تاریخ اسلام و خونریزیهای صدر اسلام نشان داد که جنگسالاران صدر اسلام مرزی برای خونریزیهای خود قائل نبودند. تاریخ جمهوری اسلامی نیز نشان داده است که پایانی بر اعدامدوستیهای احمد جنتی، علی خامنهای، ملا حسنی، محمد یزدی، حسین شریعتمداری، احمد علم الهدی و ده ها آیت الضحاک و حجت الضحاک کوچک و بزرگ دیگر متصور نیست. اما به راستی چرا راه بر چنین تفسیرهائی از اسلام بسته نیست؟
رهبر: من مقصر نیستم.
اثری از آریا