طلب پوزش و آمرزش از خدا
عبدالکریم سروش، پژوهشگر دینی و نویسنده سرشناس ایرانی در نامهای سرگشاده به علی خامنهای با سرزنش شدید و انتقاد بی پروا از او و با برشمردن خیانت، جنایت، تقلب، تجاوز، قتل و تهمتزنی حکومت وی، نوید زوال استبداد دینی را داده است. عبدالکریم سروش با واژههای زیبا و دلگرم کننده خود مینویسد: "ما نسل کامکاری هستیم. ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعهای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست."
عبدالکریم سروش در نامهاش که با نثری ادیبانه و فاخر اما کوبنده نگاشته شده است، به علی خامنهای یاد آور میشود که "دفتر ایام ورق خورده و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است". سروش با اشاره به تزویر خامنهای مینویسد: "شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است".
عبدالکریم سروش "اعوان و انصار" خامنهای را به "شغالان گرسنهای" مانند میکند که زیر چتر حمایت و ولایت وی "امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند". سروش با اشاره به تعدی، دروغپردازی، گزافهگوئی، ریاکاری، لاف زنی، جهل، تعصب، زورگوئی و سبعیت حکومت اسلامی، علی خامنهای را با صدام حسین و حجاج بن یوسف ثقفی که به شیعه ستیزی، ظلم و خونریزی و رواج جهل و تباهی مشهور است، مقایسه میکند.
عبدالکريم سروش کیست؟
عبدالکريم سروش اندیشمندی است با ذهنی درخشان که در بحث وجدل با مخالفان فقيه و روحانی خود چيره دست است. او حتی برخی برداشتهای روشنفکر دورانساز اسلامی ایران معاصر، علی شريعتی را مردود میداند. سروش از دیرباز کوشیده است تا با عرضه تفسیر نوینی از اسلام، آنرا برای انسان امروز دلپذیرتر کند. وی همواره کوشیده است تا پيوندی ميان دين و تفکراتِ دنیای نوین بیابد. سروش که امروز بسیاری از نسل زنده و بيدار مسلمانانِ ایرانی گشوده شدنِ چشم دل و چشم عقل خود را از برکت سخنان و نوشتههای هوشمندانه و شجاعانه او دارند، بیتردید به عنوان یکی اثرگذارترين روشنفکران اسلامی ايرانی در تاریخ معاصر ایران نامی نیکو به جا خواهد گذاشت.
چندی پیش از انقلاب یکی از کتابهای عبدالکريم سروش با عنوان "تضاد دیالکتیکی" حاشیه تحسین آمیز دینسالار متحجر و دگراندیشستیزی چون مرتضی مطهری را در پی داشت و گفته میشود که کمر بسته باورمند و سادهلوحی چون محمد علی رجایی پیرامون آن کتاب گفته است: "کتاب تو در زندان به ما رسید و آبی بود که روی بسیاری از آتشها ریخت و بچههای مسلمان را به سلاح تازهای مسلح کرد". همان عبدالکريم سروش که اکنون اما مغضوب روحانیون، مداحان و امنیتیهای حکومت اسلامی است، اخیراً در یک سخنرانی در لندن با عنوان "حکومت اسلامی مطلوب" گفته است: "وظيفه يک مسلمان مبارزه با ستم است نه لزوما به دست گرفتن قدرت."
عبدالکریم سروش، پژوهشگر دینی و نویسنده سرشناس ایرانی در نامهای سرگشاده به علی خامنهای با سرزنش شدید و انتقاد بی پروا از او و با برشمردن خیانت، جنایت، تقلب، تجاوز، قتل و تهمتزنی حکومت وی، نوید زوال استبداد دینی را داده است. عبدالکریم سروش با واژههای زیبا و دلگرم کننده خود مینویسد: "ما نسل کامکاری هستیم. ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعهای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست."
عبدالکریم سروش در نامهاش که با نثری ادیبانه و فاخر اما کوبنده نگاشته شده است، به علی خامنهای یاد آور میشود که "دفتر ایام ورق خورده و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است". سروش با اشاره به تزویر خامنهای مینویسد: "شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است".
عبدالکریم سروش "اعوان و انصار" خامنهای را به "شغالان گرسنهای" مانند میکند که زیر چتر حمایت و ولایت وی "امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند". سروش با اشاره به تعدی، دروغپردازی، گزافهگوئی، ریاکاری، لاف زنی، جهل، تعصب، زورگوئی و سبعیت حکومت اسلامی، علی خامنهای را با صدام حسین و حجاج بن یوسف ثقفی که به شیعه ستیزی، ظلم و خونریزی و رواج جهل و تباهی مشهور است، مقایسه میکند.
عبدالکريم سروش کیست؟
عبدالکريم سروش اندیشمندی است با ذهنی درخشان که در بحث وجدل با مخالفان فقيه و روحانی خود چيره دست است. او حتی برخی برداشتهای روشنفکر دورانساز اسلامی ایران معاصر، علی شريعتی را مردود میداند. سروش از دیرباز کوشیده است تا با عرضه تفسیر نوینی از اسلام، آنرا برای انسان امروز دلپذیرتر کند. وی همواره کوشیده است تا پيوندی ميان دين و تفکراتِ دنیای نوین بیابد. سروش که امروز بسیاری از نسل زنده و بيدار مسلمانانِ ایرانی گشوده شدنِ چشم دل و چشم عقل خود را از برکت سخنان و نوشتههای هوشمندانه و شجاعانه او دارند، بیتردید به عنوان یکی اثرگذارترين روشنفکران اسلامی ايرانی در تاریخ معاصر ایران نامی نیکو به جا خواهد گذاشت.
چندی پیش از انقلاب یکی از کتابهای عبدالکريم سروش با عنوان "تضاد دیالکتیکی" حاشیه تحسین آمیز دینسالار متحجر و دگراندیشستیزی چون مرتضی مطهری را در پی داشت و گفته میشود که کمر بسته باورمند و سادهلوحی چون محمد علی رجایی پیرامون آن کتاب گفته است: "کتاب تو در زندان به ما رسید و آبی بود که روی بسیاری از آتشها ریخت و بچههای مسلمان را به سلاح تازهای مسلح کرد". همان عبدالکريم سروش که اکنون اما مغضوب روحانیون، مداحان و امنیتیهای حکومت اسلامی است، اخیراً در یک سخنرانی در لندن با عنوان "حکومت اسلامی مطلوب" گفته است: "وظيفه يک مسلمان مبارزه با ستم است نه لزوما به دست گرفتن قدرت."
عبدالکريم سروش چند ماه پس از پيروزی انقلاب، به ايران بازگشت و همانند شمار بسیاری از باورمندان صادقی که در سالهای نخست پس از انقلاب به باور خود کمر به پیروی از رهبری خمینی و خدمت به اسلام و مردم بسته بودند در منصبهای گوناگون از جمله به نظام آموزشی جمهوری اسلامی خدمت کرد. سروش در مناظرههای تلويزيونی با گروههای چپ در آغاز انقلاب، در کنار مصباح يزدی از اندیشههای اسلامی در برابر اندیشههای ماترياليستی دفاع کرد. سروش در تدوین کتابهای درسی دبيرستانی مشارکت داشت و سخنرانیهای وی نیز بارها و بارها از همان راديو و تلويزيون جمهوری اسلامی که او اکنون به درستی آنرا "بیت الاحزانی بنام صدا و سیما" مینامد پخش میشد.
انقلاب فرهنگی متضمن نقش تازهای برای عبدالکريم سروش بود. در خرداد ماه ۱۳۵۹ به دستور خمینی رهبر جمهوری اسلامی ستاد انقلاب فرهنگی با عضویت محمدجواد باهنر، علی شریعتمداری، حسن حبیبی، مهدی ربانی املشی،عبدالکریم سروش، شمس آل احمد، جلالالدین فارسی و به ریاست علی خامنهای تأسیس شد. خمینی برای تشکیل این ستاد در پیامی بر ضرورت "انقلاب اساسی در دانشگاههای سراسر كشور"، "تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب" و "تبديل دانشگاه به محيطی سالم برای تدوين علوم عالی اسلامی" تأكيد كرده بود. این ستاد پس از مدتی به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر نام داد.
به این ترتیب بلوائی خانمانسوز و رفتاری شنیع و سخیف به نام انقلاب فرهنگی به راه افتاد. هزاران تن از فرهیختهترین استادان دانشگاههای ایران و دهها هزار، شاید صدها هزار تن از دانشجویان دگراندیش به بهانه اسلامی کردن دانشگاهها پاکسازی و اخراج شدند. تصمیمگیری درباره امور دانشگاهی و کتابهای درسی به مدرسین و معممین حوزه علمیه سپرده شد و پای سپاه، بسیج و امنیتیهای مسلمان به دانشگاه باز شد. دنباله ماجرا را همگی میدانیم. عبدالکریم سروش چند سال بعد خود نیز قربانی پیآمدهای انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی آن شد. در مهر ماه ۱۳۷۴، هنگام سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، هواداران انصار حزب الله به سروش يورش بردند و او را مروج فرهنگ ليبرالی و هموارکننده راه بیدينی جوانان خواندند. قدری دیرتر سروش نیز ناچار شد راه رنج آور غربت را در پیش گیرد، درست همانند نگارنده این سطور که خود در زمره نخستین قربانیان انقلاب فرهنگی است و درست همانند بسیاری از استادان و دانشجویانی که قربانی انقلاب فرهنگی شده بودند اما از تصفیههای خونین حکومت اسلامی جان به در برده بودند.
عبدالکریم سروش در غربت نیز به پژوهش و روشنگری ادامه داده است و نفوذ کلام و صلابت گفتار او بر هیچکس پوشیده نیست. این نعمتی است برای مردم مبارز ایران که آزادگان مسلمانی مانند آقایان منتظری، کروبی، موسوی، سروش، کدیور، یوسفی اشکوری، قابل و مجتهد شبستری به استبداد و جهل پشت کردهاند و در مبارزه برای آزادی در کنار مردم هستند. ما همگی به محدودیتها و محذوراتی که دامنگیر آنانی است که در ایران به سر میبرند واقف هستیم، اما به راستی چرا مبارزانی مانند گنجی، سازگارا و دیگرانی که خدمات نظامی امنیتی یا دولتی به حکومت اسلامی کردهاند و سپس به آن حکومت پشت کردهاند، همه آنچه را که از رژیم اسلامی و اعوان و انصار جنایتکار آن میدانند به مردم نمیگویند. شماری از نیروهای امنیتی و سپاهی که در سالهای اخیر مغضوب و مطرود حاکمان واقع شدهاند ایران را ترک کردهاند و اکنون در کشورهای آزاد زندگی میکنند. بسیاری از آنان همچنان مهر سکوت بر لب دارند و برخی حتی از حضور در انظار عمومی و آشکارا سخن گفتن درباره جنایتهای سران و کارگزاران جمهوری اسلامی پرهیز دارند. بدیهی است که این تنها امیر فرشاد ابراهیمی نیست که "گفتنیها" دارد.
عبدالکریم سروش در نامهاش خطاب به خامنهای با اشاره به اعتراف رهبر جمهوری اسلامی به اینکه "آبروی این جمهوری هتک شد" ضمن بشارت جشن "زوال استبداد دینی" مینویسد: "بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشتهام و درس دین دادهام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت میجویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کردهام از تو پوزش و آمرزش میطلبم."
سخن نگارنده این سطور با عبدالکریم سروش چنین است:
آقای عبدالکریم سروش! نوشتهاید که عمری درد دین داشتهاید و درس دین دادهاید. آزادگان بسیاری نیز هستند که دغدغه دین ندارند اما به خداباوری و دینداری شما احترام میگذارند، اعانتی به ظالمان کردهاند یا نکردهاند اما همانند شما از نظام استبداد آئین برائت میجویند و خواهان ایرانی هستند با "مردمی شاد و آزاد و آگاه". هیچکس بهتر از خود شما نمیداند که چه اعانتی به ظالمان کردهاید اما روشنگریهای شما نیز خدمتی است بزرگ به مردمانی که مالکان اصلی این سرزمین هستند. اکنون نیکوست که شما نه از خدای خود، بلکه از مردم ایران پوزش بخواهید! آقای سروش! بینش و آثار شما بر روشنفکران دینی ايران تاثير دارد. با پوزش از مردم ایران این بدعت خجسته را بگذارید تا دیگر روشنفکران و کارگزاران این حکومت اسلامی که به خود میآیند و به ستم و خرافات پشت میکنند نیز خود را در برابر مردم ایران پاسخگو بدانند!