۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

این ترورها زیر سر کیست؟ اسرائیل و آمریکا یا سپاه و بیت خامنه‌ای؟

امروز و تقریباً یک سال پس از ترور دکتر مسعود علیمحمدی استاد فیزیک هسته‌ای، انفجار تروریستی دیگری در مقابل دانشگاه علامه در تهران روی داد و دو نفر، از جمله دکتر مصطفی احمدی روشن، فارغ‌التحصیل دانشگاه شریف و معاون بازرگانی تاسیسات هسته‌ای نطنز کشته شدند. این بار هم یک موتورسیکلت سوار با نصب کردن یک بمب مغناطیسی به بدنه خودرو قربانی خود، وی را به قتل رساند و خود به سرعت از محل وقوع حادثه دور شد.


اکتفا کردن به شعار دادن و عربده کشی
حمله تروریستی امروز چهارمین حادثه مشابه در تقریباً دو سال گذشته است. پیش از این مجيد شهرياری، مسعود علیمحمدی و داریوش رضایی‌نژاد که هر یک به گونه‌ای در برنامه‌های هسته‌ای ایران فعالیت داشته‌اند در حوادث تروریستی مشابهی کشته شده‌اند. در خلال همین مدت انفجارهای پرسش برانگیزی نیز در مراکز موشکی سپاه روی داده است.

رسانه‌های جمهوری اسلامی این بار نیز با نسبت دادن این حادثه تروریستی به اسرائیل و آمریکا و سر دادن قدری شعارهای به اصطلاح ضد استکباری اکتفا کردند. نمایندگان ذلیل و سرسپرده مجلس شورای اسلامی نیز به جای استیضاح وزیر اطلاعات و توبیخ ولی فقیه، بر حسب عادت بسیجی خود، به عربده کشی در صحن مجلس و فریاد زدن شعار "مرگ بر اسرائیل" و "مرگ بر آمریکا" اکتفا کرده‌اند.

ناتوانی سپاه، بسیج و سربازان گمنام امام زمان
بسیاری از حمله‌های تروریستی از این دست یا همیشه حل ناشده و برای عموم مردم در هاله‌ای از ابهام باقی می‌مانند و یا پس از گذشت سال‌های طولانی عوامل آن افشا می‌شود. این قتل‌ها هم از این لحاظ استثنائی بر این قاعده نیستند. یکی از احتمالات آنست که حاکمیت جمهوری اسلامی خود سرنخ این ترورها را در دست داشته باشد و در پی حذف مهره‌های به گمان خود نامطلوب یا مظنون در پروژه حساس هسته‌ای خود باشد. اما اگر واقعاً دشمنان رژیم مسبب این ترورها بوده‌اند سرشکستگی آن برای جمهوری اسلامی صد چندان است. سپاه، بسیج، دستگاه‌های عریض و طویل اطلاعاتی جمهوری اسلامی و سربازان گمنام امام زمان در عمل نشان داده‌اند که اگر خودشان مستقیماً مسبب این ترورها نیستند، کاملاً فاقد شایستگی لازم برای مراقبت از دست اندرکاران برنامه‌های هسته‌ای ایران هستند. اگر چه برنامه هسته‌ای اهمیت حیثیتی برای رژیم جمهوری اسلامی دارند.

سپاه پاسداران و بسیج در سال‌های جنگ با عراق عملاً تبدیل شدند به دستگاه شهید سازی در جبهه جنگ و ابزاری برای سرکوب خونین دگراندیشان و مخالفان داخلی. سپاه و بسیج با وجود نیروی چند صدهزار نفری و شعارهای بلندپروازانه هرگز نتوانستند حتی یک شهر کوچک عراق را تصرف کنند و در کنترل خود نگاه دارند. به شهادت پاسدارانی که اکنون از صفوف سپاه جدا شده‌اند، در دو دهه اخیر افراد مؤمن و خدمتگزار سپاه یا در سوانح ساختگی و از پیش طراحی شده و یا در مأموریت‌های مشکوک جان داده‌اند و یا به اجبار و با ترفند منزوی و خانه نشین شده‌اند.

آنچه از سپاه و بسیج باقی مانده است عمدتاً یک نیروی اطلاعاتی و سرکوبگر است. نیروئی که مشغول تاراج ثروت‌های کشور است و هدفش در داخل کشور کنترل و سرکوب نیروهای مخالف و دگراندیشی است که فعالیت‌های مسالمت ‌آمیز دارند و در برون مرز نیز هدف این نیرو حمایت از گروه‌های تروریستی اسلامی است. سپاه که قوه قضائیه و دستگاه‌های دولتی را به ابزاری برای اعمال قدرت خود بدل کرده است، نه توانائی پاسداری از مرزهای کشور را دارد و نه توانائی محافظت از پژوهشگران هسته‌ای کشور را. سپاه فاقد توانائی مصون نگاه داشتن صنایع و تأسیسات کشور از حملات بدافزارهای اینترنتی است اما سایت‌ها و وبلاگ‌های ایرانی‌ها را به سادگی فیلتر می‌کند و روزنامه نگاران و کنشگران سیاسی و اجتماعی را دستگیر و راهی زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها می‌کند.

"النصر بالرعب" و "النصر بالمَکر"
چه دشمنان جمهوری اسلامی و چه سپاه و بیت خامنه‌ای سرنخ این ترورها را در دست داشته باشند، این ترورها ضربه‌ای هستند بر حیثیت و اعتبار سپاه و دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی و تئوری "النصر بالرعب" و "النصر بالمَکر" این رژیم.

آیا این سپاه عریض و طویل خیری هم برای مردم ایران دارد؟

عملیات سپاه در زاهدان. آیا سپاه پاسداران قابلیتی جز ضعیف کشی دارد؟