۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

نادر گلچین

نادر گلچین، از بزرگان موسیقی ایرانی

هنرمندی که صدایش نوید دهنده بوی بهار است

نادر گلچین در سال ۱۳۱۵ در رشت به دنیا آمد. وی از كودكى به هنر موسیقى علاقمند بود و هنوز بیش از ۱۲ سال از سنش نمى‏گذشت که خواننده محلى آن دیار گشت و با رادیو رشت آغاز همكارى كرد. همكاران وى در این رادیو عبارت بودند از: على اكبرپور (آلتو، ویولن)، نادر پوردلجو (قره‏نى) و شماری دیگر از هنرمندان به نام رشت. این همكارى مدت‏ها ادامه داشت.

نادر گلچین هنگامی که در سال سوم متوسطه به تحصیل اشتغال داشت به هنرپیشگى روى آورد و در تئاتر رشت گیلان در نمایشنامه‌هاى "بارگاه هارون الرشید"، "خواب‏هاى پینه دوز" شركت کرد و آوازهایى را نیز ضمن بازیگرى در تئاتر مى‏خواند. صداى خوش و استعداد سرشار وى باعث شد که به ‏سرعت در این شهر پیشرفت کند و آوازه شهرتش به دیگر شهرهاى كشور به ویژه به تهران رسید و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و مستقیما فعالیت‏هاى هنرى خود را در اداره هنرهاى زیبا و وزارت فرهنگ و هنر وقت آغاز کرد. وی نخستین برنامه خود را با اركستر استاد محمود تاج‏بخش اجرا كرد و تا سال‏هاى متمادى در این اداره به ترتیب با اركسترهاى استاد فرامرز پایور، عباس خوشدل، عبدالكریم مهرافشان، عماد رام و استاد مصطفى پورتراب ادامه داد.

نادر گلچین در سال ۱۳۵۰ به رادیو دعوت شد و همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و در برنامه‏هاى گوناگون رادیو به ویژه برنامهه گلها همراه با هنرمندانى چون فرامرز پایور، منصور صارمى، پرویز یاحقى، حبیب‏اله بدیعى، على‏اصغر بهارى، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فضل‏اله توكل، جهانگیر ملک، امیرناصر افتتاح، محمد اسماعیلى، آبتین اجلالى و منصور نریمان شركت کرد. یكى از كارهاى جالب وى كه در رادیو اجرا شد و مورد توجه واقع شد اجراى آهنگ "آمد نوبهار" مهدى خالدى بود كه به رهبرى فرهاد فخرالدینى بازسازى شده بود و با گروه كر رادیو اجرا شد. نادر گلچین همكارى خودرا تا سال ۱۳۶۲ با رادیو ادامه داد.

نادر گلچین در طول حیات هنرى فعال خود بیش از سیصد آواز و آهنگ اجرا كرد.




۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

پارلمان لهستانی و مجلس شورای اسلامی

"پارلمان لهستانی" اصطلاحی است بین المللی در سیاست و روزنامه نگاری و منظور از آن نشست نامنظم و تؤام با هرج و مرج یا درگیری در صحن پارلمان است. ریشه تاریخی این اصطلاح باز می‌گردد به پارلمان لهستان در قرن دوازدهم میلادی و هنگامی که هر یک از به اصطلاح نجیب زادگان و اشراف (که البته بعضی شان نه نجیب بود و نه شریف) دارای حق وتوی مطلق بود و برای آنکه یک تصمیم اتخاذ شود و یک قانون وضع شود ضروری بود که همگی نمایندگان اتفاق نظر داشته باشند و به اصطلاح اجماع نظر وجود داشته باشد، چیزی که گاهی به درگیری منجر می‌شد، زیرا هر یک از نمایندگان می‌توانست روند تصمیم گیری را بلوکه کند.

امروزه منظور از "پارلمان لهستانی" بی نظمی، بروز درگیری و زد و خورد و توهین نمایندگان پارلمان به یکدیگر است. لهستان کشوری است که در سال‌های اخیر گام‌های بزرگی به سوی پیشرفت و دمکراسی برداشته و "پارلمان لهستانی" ممکن است در هر کشوری روی دهد اما غالباً در کشورهائی روی می‌دهد که فاقد سنت‌های دمکراتیک باشند.

مجلس شورای اسلامی به جای پارلمان لهستانی
به نظر می‌رسد با توجه به آنچه که در مجلس شورای اسلامی روی می دهد، ضروری باشد که اصطلاح "پارلمان لهستانی" جای خود را در فرهنگ سیاسی به "مجلس شورای اسلامی" دهد. چاقوکشان ولایتمداری که در مجلس شورای اسلامی هستند اخیراً باز هم با عربدکشی تظاهرات و راه پیمائی در صحن مجلس (!) به راه انداختند و خواهان اعدام آقایان میر حسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی شدند. نمایندگان پارلمان لهستان، اوکرائین یا دیگر کشورهائی که گام‌های نخست را در جاده دمکراسی و آزادی بیان برمی‌دارند به هم توهین می‌کنند یا با هم گلاویز می‌شوند، اما آنچه در مجلس شورای اسلامی روی می‌دهد ماورای همه معیارهای قابل تصور برای یک پارلمان متشکل از نمایندگان منتخب مردم است. نمایندگان مجلس که بایستی قانون‌هائی وضع کنند که از سوی همه شهروندان رعایت شود، خود با بی توجهی به همه قانون‌ها، حتی قانون‌هائی که خود وضع کرده‌اند با عربده کشی خواهان اعدام بدون محاکمه سیاستمدارانی هستند که تا چندی پیش جزء بالاترین مقامات کشوری بوده‌اند.

قتل مقدس
این پدیده و رویدادهای مشابه که نشاندهنده میل بی انتهای اسلامگرایان به خشونت و خونریزی است، چندان هم غیرمنتظره نیست. این مسلمانان افرادی را می‌پرستند که خود شمشیر به دست گرفتند و خون هزاران نفر از مخالفان خود را ریختند.

"پارلمان لهستانی" در اوکرائین، زد و خورد نمایندگان با یکدیگر

نمایندگان مجلس شورای اسلامی با عربده کشی خواستار اعدام این و آن دگراندیش هستند

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

پایان انزوای بین‌المللی جنبش سبز؟

اردشیر امیر ارجمند مشاور ارشد میر حسین موسوی اخیرا از عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه که در تهران به سر می‌برد، دعوت کرد تا در راهپیمای ۲۵ بهمن شرکت کند. این اقدام یک تحول مثبت و یک گام به‌‌ پیش برای رهبران جنبش سبز است، اما پرسش آنست که آیا این دعوت آغازی است بر پایان انزوای بین‌المللی جنبش سبز؟ مبارزان آفریقای جنوبی در سازمان "آ. ان. سی" همانند دیگر مبارزان راه آزادی در دیگر کشورها پیوندهای گسترده‌ای‌‌ با آزادیخواهان در سراسر جهان داشتند و از حمایت آنان برخوردار بودند. جنبش سبز همانند هر جنبش مردمی و دمکراتیک دیگری بایستی باب گفتگو با شخصیت‌های برجسته، حزب‌های دمکراتیک و دولت‌های دمکراتیک خارجی را باز کند.

چهره‌های برجسته جنبش سبز، به‌‌ ویژه آنان که در خارج از ایران به سرمی‌‌برند باید با وضوح به موضع دوستانه ملت ایران در قبال دیگر ملت‌ها اشاره کنند. مبازره مردم ایران برای آزادی و دمکراسی مبارزه‌ای است برحق و در این مبارزه برحق می‌توان با طیب خاطر از کمک نیروهای دمکراتیک خارجی برخوردار شد. شخصیت‌های برجسته، حزب‌ها و سازمان‌های فراوانی در کشورهای دور و نزدیک وجود دارد که اکنون در کنار مبارزان ایرانی هستند یا دارای چنین توان بالقوه‌ای هستند. مبارزان راه آزادی و دمکراسی نمی‌توانند خود را از حمایت این نیروهای دمکراتیک بی‌ نیاز بدانند. باید در نظر داشت که منافع برخی دولت‌های دمکراتیک نیز در مواردی با منافع مردم ایران همسوئی دارد و یک جنبش پویا نمی‌تواند خود را از کمک‌های خارجی بی‌ نیاز بداند.

دولت‌ها و اندیشکده‌های کشورهای خارجی به درستی به ضعف و ماهیت ضد دمکراتیک دولت جمهوری اسلامی واقف هستند. همه می‌دانند که این رژیم لرزان است و امکان فروپاشی رژیم زیاد است. ایران کشور مهمی در منطقه خاورمیانه بوده و خواهد بود. هیچ کشوری نمی‌تواند مناسبات سیاسی و اقتصادی آینده خود با یک ایران آزاد و دمکراتیک را فدای مناسبات کنونی خود با دولت جمهوری اسلامی کند. این موضوع حتی شامل نزدیکترین دوستان و متحدان کنونی جمهوری اسلامی مانند سوریه و ترکیه نیز هست. جنبش سبز نمی‌تواند از چنین امکان عظیمی چشم پوشی کند. بهره برداری ماهرانه از چنین امکانی می‌تواند یک عامل کمکی در مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران باشد.

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

خمينی خدمت بزرگی به مردم ايران و جهان کرد!

در باره انقلاب ايران

این پرسش و پاسخ با عنوان کنایه آمیز بالا اخیراً در سایت خبرنامه گويا منتشر شده است.

پرسش‌های محمد محمدی از مسعود نقره‌کار در باره انقلاب ايران
خمينيسم باعت تضعيف مذهب به‌ويژه تشيع در ميان بخش بزرگی از مردم ايران و جهان شده است، غير از خمينی هيچ‌کس ديگری نمی‌توانست چنين خدمتی به مردم ايران و جهان بکند و برای انقلاب لااقل يک دستاورد ارزشمند بيافريند!


محمد محمدی: نقطه ‌عطف يا سرآغاز انقلاب ۵۷ چی بود؟
مسعود نقره کار: "انقلاب ۵۷" يک رخداد خلق الساعه نبود, فرايندی تدريجی بر زمينه ها و مناسبت های متعدد سياسی , فرهنگی – دينی و اقتصادی به انقلاب بدل شد, انقلابی که به عنوان يکی از رخدادهای مهم قرن بيستم , و يکی از تضادمند ترين و ناهمگون ترين انقلاب ها لقب گرفت . به همين دليل سياهه ای از نظر ها و ديدگاه های متضاد و ناهمخوان نيز در باره علل آغاز و پيدايی آن ارائه شده است:
برخی اين انقلاب را يک " توطئه" می دانند که دست های امريکا را در سازمان دادن آن می بينند, چرا که شاه ديگر نمی خواست " به چشم آبی ها باج بدهد " و چهره ی قابل اتکايی نيز در برابر گسترش سوسياليسم و کمونيسم و حرکت های ضد امريکايی در منطقه نبود. البته عده ای نيز نقش انگليس پير را هم فراموش نکرده اند و بر اين باور بوده و هستند که اگر ريش خمينی بالا زده می شد Made In England را می شد ديد و خواند.
برخی ديگر انقلاب ۵۷ را انقلابی عليه " انقلاب سفيد " شاه ارزيابی کردند , شورشی توده ای در دفاع از هويت ملی, شورشی عليه غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اش در راستای هويت يابی فرهنگی ( دينی) و ملی .عده ای آن را پيروزی مشروعه خواهان و سرمايه تجاری تحت رهبری روحانيت و بازار می دانند , که پس از انقلاب مشروطه موقعيت شان ضعيف شده بود, و با اين انقلاب از مشروطه خواهان انتقام گرفتند.
گروهی انقلاب را " پوپوليستی" می دانند که همه ی گروه ها و طبقات اجتماعی در آن ايفای نقش کردند,اما روحانيت به رهبری خمينی آن را به يغما برد . گناهگاراصلی را هم محمد رضا شاه می دانند که نيروهای روشنفکری را سرکوب کرد اما دست روحانيت و مساجدشان را با تحليل ها و ارزيابی های غلط و نابخردانه باز گذاشت.
نظر گاه هايی نيز وجود دارد که نشان می دهند جريان های مذهبی و"رهبری خمينی" نقشی اساسی درشروع و شکل گيری انقلاب نداشته اند.ميزان فعاليت گروهک های تروريستی اسلامی , مثل "فداييان اسلام " و فعاليت های روحانيون به ويژه خمينی تا سال ۱۳۵۶ مورد استناد صاحبان اين نظر است.( کتاب هييت های موتلفه اسلامی از اسدالله بادامچيان و علی بنايی , و کتاب نهضت روحانيون ايران " اسناد و مدارک و حوادث سال ۱۳۴۹ تا سال ۱۳۵۶ از منابع کمک کننده در اين رابطه هستند).
بعضی ها نيز اصلاحات و دگرگونی های شبه مدرنيستی , ديکتاتوری , بوروکراسی , گسترش فساد و رشوه خواری در دستگاه درباری و اداری را در کنار فقر و ساير مشکلات اجتماعی در جامعه عامل شروع انقلاب و پا گرفتن شعار های اسلامی و سنتی می دانند. و هستند صاحب نظرانی که انقلاب را ضد سلطنتی و ضد استبدادی و يا " بورژوا- دموکراتيک" می دانند و يا انقلابی آزادی خواهانه , استقلال طلبانه و عدالت جويانه .
برخی هم اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا را علت می دانند, اصلاحاتی که نيروهای اجتماعی جديدی پديد آورد بی آنکه رژيم به فکر پاسخگويی به خواست ها و نياز های آن ها باشد , ويا بی آنکه در راستای پاسخگوی خواست ها و نيازهای آن ها تلاش کند.

م.م:
آيا انقلاب ۵۷ انقلابی مدرن بود؟
م.ن : کسانی هستند که انقلاب ايران را انقلابی مدرن ارزيابی کرده اند , به اين دلايل که انقلاب يک انقلاب فراگير توده های شهری بود که منجر به در هم شکستن سد تاريخی سلطنت , به عنوان کهن ترين نهاد استبدادی در ايران شد. شعار های آغازين اين انقلاب هم , مثل آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی انقلاب را به مدرن بودن نزديک می کرد اما ديديم که از دل اين فراگيری و سد شکنی تاريخی و شعار ها چه جانور عقب مانده ای بيرون زد و چه لمپنيسم اسلامی ای پس افتاد. من شخصا" ترديد دارم انقلاب ۵۷ انقلابی مدرن بوده باشد , نمی تواند خواست نيروهای بر پا کننده ی انقلابی مدرن , و نيرو های شرکت کننده در آن مدرن بوده باشند اما عجيب الخلقه ی مرتجعی از دل آن بيرون بيايد. نه فقط نيرو های مذهبی حتی ما چپ ها و نيرو های سکولار نيز درک درستی از آزادی ,دموکراسی , حقوق بشر, مدنيت , مدرنيت و توسعه در عرصه های گوناگون نداشتيم ,حتی فضای فکری, سياسی و فرهنگی جامعه ی روشنفکری سياسی ما با تحمل ديگری و دگرانديشی و مخالفت , که نشانه ای از مدرن بودن است ,بيگانه بود, و اين همه خوانايی با مدرن بودن ندارد.

م.م:
جامعه‌ای که‌ در آن انقلاب ۵۷ روی داد چگونه‌ جامعه‌ای بود؟
م.ن :کلکسيون تناقض و تضاد بود. آزادی های سياسی و دموکراسی وجود نداشت , در اين عرصه پيه ديکتاتوری شاه به تن همه ی اقشار و گروه های اجتماعی ماليده شده بود., البته آزادی های فردی تا حدی محترم شمرده می شد. اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا انجام شده بود و می شد و همين مشگل زا بود. در سال های نزديک به انقلاب کاهش قيمت نفت مشگلاتی در عرصه ی اشتغال و امنيت کاری ايجاد کرده بود . فاصله و شکاف مکنت و فکر بيشتر شده و می شد. فساد مالی و اخلاقی درباری و اداری رو به تشديد داشت.سنت و تجدد در گير بودند و مشگلات و تناقض های فرهنگی گسترده تر می شد, شخصيت های مترقی و نيرو های سياسی و اجتماعی مترقی ايزوله و يا سرکوب می شدند . در چنين فضايی تشيع و پيروان متصعب و عقب مانده اش با دستان باز به سازماندهی تعصب و خرافه مشغول بودند و نرم نرمک به آتش زير خاکستربدل می شدند.

م.م:
آيا رابطه‌ بين انقلاب مشروطه‌ با انقلاب۵۷ وجود دارد؟
م.ن :بی ترديد انقلاب مشروطه نقش اساسی در طرح شعارها و خواست مدرن در جامعه ما داشته و دارد و بر اين انقلاب نيز , آنجا که انقلاب به مدرنيته ومدرنيسم , و به طور کلی به تجدد نزديک می شد ،يا پيامد های اش نزديک می شوند, داشته و دارد. می توان اين حد را ادامه ی منطقی همان تلاش تاريخی و سياسی ارزشمند دانست. البته ديدگاه های ديگری نيز هست .عده ای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را سر آغاز اين اين انقلاب می دانند و بر اين باورند که که نطفه ی اين انقلاب فردای کودتای ۲۸ مرداد بسته شد. برخی نيز جنبش سياهکل و آغاز مبارزه مسلحانه عليه رژيم شاه را سر آغاز اين انقلاب می پندارند.

م.م:
خواسته‌های اصلی مردمی که‌ انقلاب کردند چی بود؟
م.ن :در آغاز در شعارها و خواست های بخشی از مردم بازتاب يافت, آزادی و استقلال , اما رهبری روحانيت با بهره گيری از شور مذهبی و فقدان شعور سياسی بخشی از مردم , و نيز نا آگاهی و بی لياقتی اکثر شخصيت ها و نيروهای سياسی غير مذهبی و فقدان تشکيلاتی منسجم و فراگير, که آزاديخواهی و آزاد اندديشی بن پايه اش باشند, همراه با بافت و ويژگی ِ مذهبی جامعه مان انقلاب را به کجراهه ی اسلامی کشاندند.

م.م :
نقش اقتصاد و جامعه‌ طبقاتی ايران در آن زمان در شکل گيری اعتراضات و پيروزی انقلاب را چگونه‌ ارزيابی می کنيد؟
م.ن : شکاف ميان فقر و ثروت در آن هنگام در بروز انقلاب بی تاثير نبود , اما شرايط جامعه به لحاط اقتصادی آنگونه نبود که عامل اقتصاد و تضاد های طبقاتی را بتوان عامل اصلی قلمداد کرد. ساختار سياسی و اختناق سياسی و عواملی که به آنها اشاره شد نيز در بروز انقلاب نقش داشتند, به ويژه ساختار سياسی . در انقلاب بهمن همه ی طبقات و گروه های فرا طبقاتی و اجتماعی ايفای نقش کردند و سهمی در زايش اين موجود عجيب الخلقه داشتند.

م.م:
قشرهای مختلفی که‌ در انقلاب شرکت و نقش تعين کننده‌ داشتند کدام ها بودند لطفا اگر امکان دارد توضيح بيشتری بدهيد؟
م.ن :انقلاب ۵۷ يک انقلاب فراگير بود و تمامی گروه ها و اقشار جامعه و طبقات اجتماعی در آن شرکت د اشتند,به علت اش هم اشاره کردم , پيه ديکتاتوری شاه به تن همه ی اقشار ماليده شده بود, به همين خاطر همه ی اقشار و گروه های اجتماعی عليه او و رژيم اش شوريدند.شاه دشمن " مشارکت سياسی" بود و همين بلای جان رژيم اش شد. نقش کارگران و ساير زحمتکشان (مثل نقش کارگران صنعت نفت ) و روشنفکران غير مذهبی ( به ويژه روشنفکران اهل قلم و دانشجويان و زنان) و رو حانيون و بازاريان بيشتر بود, البته در اين ميانه طبقه کارگر با تاخير وارد ميدان شد , اما همين حضور با تاخير تعيين کننده بود.

م.م: مقايسه‌ استاندارد زندگی شهری و روستايی آن زمان با توجه‌ به‌ پيشرفت امکانات رفاهی مانند وسايل برقی،اتومبيل،بيمه‌ و... چگونه‌ بود؟
م.ن :آنچه اشاره کرديد بيشتر امکانات رفاهی شهری بود, که جاذبه های اش در مهاجرت روستاييان به شهر های بزرگ بی تاثير نبود. البته عوامل مهمتری در مهاجرت روستاييان به شهر های بزرگ مطرح بود که جای پرداختن آن ها نيست. استانداردها مورد اشاره شما برای مهاجرت ها و دستيابی به اين نوع استانداردها ( امکانات رفاهی در مجموع ) سبب حاشيه نشينی ها و حلبی آباد نشينی ها , به ويژه در اطراف تهران شد, و پايگاه اجتماعی خمينيسم را در سطح تهران و ساير شهر های بزرگ تقويت کرد. توجه داريم که تمرکز اين امکانات در شهر ها بر ذهنيت سازندگان و مصرف کنندگان تاثير گذار بود.

م.م :
آيا انقلاب ۵۷، انقلابی اسلامی با خواسته‌های اسلامی و رهبری اسلامی بود که‌ سرانجام جمهوری اسلامی(ولايت فقيه‌) از دل آن بيرون آمد؟
م.ن :نه اينگونه نبود , اصلن در آغاز حرکت و جنبش خبری از اسلام و حضرات آيات عظام نبود. بی ترديد روابط و تشکل روحانيون دست نخورده مانده بود که خمينی توانست در مقطعی اين مجموعه را فعال و بهم نزديک کند و رهبری آن ها را به عهده بگيرد , اين اما معنای اش اين نبود که مردم به دنبال اسلام و دين بودند, بخش مذهبی جامعه از" غربزدگی " و پاره ای از مظاهر فرهنگ غرب بيزار و عليه آن ها بود, اما اين نه همگانی بود , و نه به معنای جايگزين کردن معيار ها و مظاهر دينی در سطحی گسترده بود.

م.م
:نقش چپ ها در انقلاب۵۷ را چگونه‌ ارزيابی می کنی؟
م.ن :نقش زيادی نداشتند , يا سرکوب شده بودند يا در زندان ها و تبعيد بودند. البته نقش چپ های اهل قلم و دانشجويان و کارمندان و کارگران و ساير اقشار را نمی بايد نا ديده گرفت , اينان اگر چه ايفای نقش کردند اما نقش تعيين کننده ای در بروز انقلاب نداشتند. در تدوام انقلاب , به معنای تحقق خواست ها آزادی خواهانه و دموکراتيک , بخش اعظم چپ نقش تخريبی ايفا کرد , و به خود و جنبش روشنفکری و روشنگری لطمه زد.

م.م :
چرا علی رغم اهميت حياتی ايران برای منافع غرب، آمريکا دست به اقدام مستقيم نظامی برای حفظ رژيم و ممانعت از پيروزی انقلاب نزد؟
م.ن :در مقطع انقلاب ديگر ايران اهميت زيادی برای غرب نداشت .امريکايی ها چندان از رژيم شاه راضی نبودند , عملکرد شاه به ويژه در عرصه سياسی مورد رضايت امريکا , بويژه دموکرات ها نبود .اما شرايط ايران و همجواری اش با " اتحاد شوروی " آن ها را ترسانده بود که مبادا ساختار سياسی حاکم بر جامعه سبب شود چپ ها به نيروی جايگزين حکومت شاه بدل شوند و آن کمربند امنيتی ای که دور وبر اتحاد شوروی دست و پا کرده بودند شل تر شود, و به همين خاطر سراغ روحانيون و ليبرال های نزديک به روحانيون رفتند . خب زود هم متوجه شدند که چه اشتباه محاسبه و تحليلی داشتند .

م.م :
به‌ باور بعضی از کارشناسان اگر انقلاب رخ نداده‌ بود نهايتا شاه‌ مجبور می شد به‌ انتخابات آزاد تن بدهد، انتخاباتی که‌ در هر صورت حکومت سکولار را ضمانت می کرد،نظر شما در اين باره‌ چيست؟
م.ن : از اين دست" اگرها " بعد از هر واقعه و فاجعه ای مطرح می شود, در آستانه ی انقلاب حتی شاه چنان دچار توهم خود شاه بينی و خود " خدايگان " بينی شده بود که بعيد به نطر می رسيد به چنين " اگر"ی جامه ی عمل بپوشاند , وقتی هم که متوجه مشکلات شخصی و حکومتی و نيازمند به اين " اگر" ها شد ديگر دير شده بود.

م.م :
چرا با طرح حقوق بشر و تحميل فضای باز سياسی به ايران رژيم شاه را متزلزل و زمينه سقوط آنرا فراهم ساختند؟
م.ن : در ميان ديدگاه های متفاوت در باره ی چرايی انقلاب ۵۷ کسانی نيز بر اين باورند که طرح " حقوق بشر" جيمی کارتر و " فضای سياسی باز" ی که اين طرح برای جامعه ی ما به ارمغان آورد , انقلاب را سبب شد. بی ترديد اين طرح بی تاثير نبود اما علت اساسی نمی توانست باشد , اين طرح فقط در رابطه با ايران مطرح نشد , تمامی کشورهای به اصطلاح جهان سوم را در بر می گرفت , در ايران اما زمينه های تاثير گذاری بيشتر اين طرح مهيا بود. جامعه ای خفقان زده , به ويژه در عرصه ی سياسی وقتی يک مرتبه با چيزی به اسم " فضای باز سياسی" مواجه شود , طبيعی ست انفجاری در آن رخ دهد. بنابراين مسبب الاسباب طرح جيمی کارتر نبود.
"تيری دوژاردن"روزنامه نگار فيگارو که در زمان انقلاب در ايران بود به اشتباه شاه اشاره دارد که بد نيست من همين جا بياورم : ۱- توسعه اقتصادی لجام گسيخته و بی برنامه و بروز شکاف بيشتر ميان فقر و ثروت ۲- خودکامگی , ۳- سرکوب همه ی مخالفان باستثنای مخالفان مسجدی, ۴- توهم بر گشت به امپراطوری داريوش و زاندارمی منطقه تحت حمايت امريکا .

م.م:
وضعيت حقوق بشر در زمان انقلاب چگونه‌ بود،با توجه‌ به‌ وجود ساواک و زندانهای مخوفی چون قصر و ...، لطفا مقايسه‌ای با شرايط کنونی هم داشته‌ باشيد؟
م.ن : رژيم شاه نقض کننده ی حقوق بشر بود اما نه در ابعادی که حکومت اسلامی مرتکب شده و می شود . رژيم شاه حقوق بشر من در آوردی مثل " حقوق بشر اسلامی" وضع نکرد و لااقل به زندگی خصوصی مردم کار نداشت و زندان ها و شکنجه گاه های مخوف اش به خوف زندانها و شکنجه گاه های حکومت اسلامی نبودند. حکومت اسلامی در عرصه ی نقض حقوق بشر کم تاست و در اين رابطه قابل قياس با رژيم شاه نيست , اين رژيم تا هم امروز در يک قلم از جنايت های اش, ۶ کشتار از دگرانديشان و مخالفان سياسی و عقيدتی اش مرتکب شده و در اين کشتار ها ده ها هزار نفر را به گناه دگرانديشی قتل عام کرده است .

م.م :
وضعيت جنبش دانشجويی در زمان شاه‌ چگونه‌ بود،با توجه‌ به‌ نقش فعال کنفدراسيون دانشجويان در خارج از کشور؟
م.ن :دانشگاه بيش از هر جای ديگر در مبارزه با ديکتاتوری شاه مرکزيت داشت ( آخوند ها سعی کردند و می کنند حوزه ها را جای دانشگاه جا بزنند , که دروغی بيش نيست) . جنبش دانشجويی مستقل سرکوب شده بود. سرکوب و برداشت نادرست جريان های سياسی از جنبش صنفی و اجتماعی سبب شده بود تا آنچه از اين جنبش باقی مانده بود به زايده ی جريان های سياسی بدل شود. بی شک استقلال اين جنبش می توانست تاثيرات بهتری بر انقلاب داشته باشد. جنبش دانشجويی تا حدی خاستگاه پيدايی و شکل گيری جريان های مسلحانه و چريکی عليه رژيم شاه شد. کنفدراسيون محصلان و دانشجويان در خارج کشور در جهت افشای جهانی رژيم شاه و بسيج افکار و محافل بين المللی عليه ديکتاتوری شاه نقشی موثری ايفا کرد ,ضمن اينکه تجربه ی ارزشمندی برای کار دموکراتيک و صنفی بود.

م.م:
دلايل مطرح شدن آقای خمينی در زمان انقلاب و رهبری آن چی بود؟
م.ن :خمينی از سال ۱۳۴۲ مطرح شد و از همان سال شبکه ی سازمانی خود را به کمک سرمايه ی بازاريان و مواجب مختلفی که به جيب آخوندان ريخته می شد, در ايران شکل داد اما اين شبکه ها ی مذهبی به صورت يک حرکت و جنبش سياسی و اجتماعی ,مثل جنبش دانشجويی و اهل قلم و کارگری, حيات و وجود نداشت. پس از فضای سياسی باز " جيمی کارتری " در سال ۱۳۵۶ و متعاقب جنبش اهل قلم و جنبش دانشجويی , رو حانيون هم وارد صحنه شدند و چون شبکه های سازمانی آن ها ( مساجد , هييت ها , حوزه ها و...) دست نخورده و سالم بودند , با رهبری خمينی اين شبکه ها فعال شدند و با توجه به بافت مذهبی جامعه بر موج جنبش سوار شدند. قاطعيت خمينی در مبارزه اش عليه شاه و وعده های فريبکارانه اش در مطرح شدن اش نقش داشت, ضمن اينکه شخصيت سياسی و مذهبی ديگری با ويژگی ِ خمينی در اپوزيسيون شاه وجود نداشت. خمينی بر بستر ضعف ساير گروه های اجتماعی و به ياری سرمايه ها و امکانات تبليعاتی داخلی و خارجی مطرح تر شد. نقش بنگاه خبر رسانی بی بی سی, و انتقال خمينی از نجف به پاريس اهميت تبليغاتی زيادی در مطرح تر شدن او داشت.

م.م :
اکثريت روشنفکران که‌ نقش بسزايی هم در انقلاب داشتند، خواستار آزادی سياسی و آزادی بيان،حقوق شهروندی بودند،با وجود اينکه‌ همه‌ آنها هم با قوانين اسلامی آشنايی کامل داشتند، چرا بعضا تعداد بيشتری از آنها با حکومت اسلامی همراهی کردند؟
م.ن :متاسفانه بخشی از جنبش روشنفکری , به ويژه روشنفکری سياسی و فرهنگی به دلايل گوناگون , از جمله نگاه پوپوليستی به سياست و فرهنگ , آلودگی به سياست بازی به جای سياسيت ورزی , وابستگی به کشورهای ديگر و توجه به منافع آنها( مثل حزب توده ), آلودگی ايديولوژيک جزم گرايانه, کم سوادی ِ سياسی و فرهنگی و عوامل ديگری - که از موانع رشد و تعالی جنبش روشنفکری و روشنگری بود ه و هستند - نه فقط حامی اين رژيم ارتجاعی که به پادو های چنين رژيمی بدل شدند.

م.م : آيا شعار مبارزه‌ با استکبار جهانی توسط مذهبيان، شعاری که‌ حتی بعد از پيروزی انقلاب، نقطه‌ انحراف احزاب چپ از مسير اصلی انقلاب و هم سو شدن آنها با خواسته‌های گروهای مذهبی نبود(برای باور پذيری طرف مقابل، نيروهای مذهبی حتی سفارت آمريکا را هم تصرف کردند)؟
م.ن :مشکل چپ نا آشنايی اش با مقوله و ارزش و جايگاه آزادی و دمکراسی بود و هست, مشکل چپ مذهبی بودن آن در معنای ايدئولوژيک بوده و هست , مشکل چپ رسوخ تفکر و روش "حزب توده ای" حتی در گروه های چريکی اش بوده و هست , مشکل چپ به عنوان پاره ای از آن جامعه مشکلات تاريخی , سياسی , فرهنگی و اخلاقی جامعه ما بوده و هست.
حمايت از شعارهای ضد امپرياليستی به ويژه ضد استکباری و ضد امريکايی , و حمايت از مستضعفان از سوی خمينی نشان از عقب ماندگی فکری و سياسی چپ داشت, نمونه ی اين عقب ماندگی چپ ها( خودم را می گويم) عمده کردن مسايل جهانی آن هم از نگاه اتحاد شوروی ونيز درک " مستضعفانه به سياق خمينی " از عدالت اجتماعی بود.

م.م : دين سالاری تا زمانی که‌ قانون اساسی به‌ تصويب رسيد هيچگاه‌ از زبان رهبران دينی بيان نشد،اما بعدها با تصفيه‌ نيروهای روشنفکر جامعه‌ آن را تحميلا قانونی هم کردند.نقش مذهب در پيروزی انقلاب با توجه‌ به‌ اينکه‌ در زمان انقلاب مساجد مراکز اصلی سازماندهی اعتراضات بود.چگونه‌ بود؟
م.ن: از سال ۱۳۴۲ , و حتی بيش از آن مذهبيون ِ سياسی از " حکومت اسلامی " سخن می گفتند , و پلاتفرم " ولايت فقيه " هم سال ها پيش از انقلاب ۵۷ منتشر شد که بعداز انقلاب متاسفانه روحانی آزاده آيت الله منتظری آن را به مردم ميهنمان قالب کرد. يعنی آخوند ها و آخوند نما ها هم برنامه داشتند و هم به نوعی تشکيلات تا دين سالاری را پياده کنند. در مقطع انقلاب خمينی برای اينکه قدرت را به دست بگيرد دروغ گفت , خدعه کرد و مردم را فريب داد, والا افکار و کردار او با مقوله هايی مثل آزادی و دموکراسی و حکومت غير دينی حکايت جن و بسم الله بود , و اين را البته در عمل نشان داد.

م.م :
اگر انقلاب رخ نمی داد از لحاظ اقتصادی با توجه‌ به‌ روابط دوستانه‌ ايران با غرب و گسترش صنايع پتروشيمی،نفت،اتومبيل سازی،ذوب آهن و صنايع مشابه‌ ايران می توانست حتی به‌ خود کفايی هم برسد،نظر شما چيست؟
م.ن : به هر حال رژيم شاه در اين عرصه برنامه داشت و تلاش می کرد، و رسيدن به خود کفايی در اين " چارچوب" محتمل بود , اين ها اما دليل نجات رژيم شاه نمی شد, مشگل ساختار سياسی نيز بود که شاه قصد و نيتی برای تغيير آن نداشت .

م.م : د
ر رفراندم فروردين ۱۳۵۸ ، صدها هزار ايرانی تحصيل کرده دانشگاهی ،رهبران سياسی ، حتی احزاب چپ مارکسيستی ، و حزب توده ايران ، با آن سابقه طولانی مبارزاتی خود ، در صف اول رای دهنده گان ، به « جمهوری اسلامی» آقای خمينی رای دادند،چرا؟
م.ن :متاسفانه آن ها ( و ما هم ) مثل ,عوام می دانستند چی نمی خواهند اما نمی دانستند چی می خواهند ! سخن فقط بر سر رد و نفی بود نه اثبات و جايگزين بديلی دموکراتيک به جای رژيم شاه , فقط می خواستند و می خواستيم شاه برود ,همين ! و مصيبت شور بدون شعور از همين جا آغاز شد.

م.م :
آيا «قانون اساسی جمهوری اسلامی » رسما و عملا به مفهوم فلسفه سياسی امروزه ، ملتی را بنام «ملت ايران » با حقوق و مسئوليت شهروندی اش رسما می شناسد يانه؟
م .ن :نه , نظام ولايی چيزی به نام ملت نمی فهمد و نمی شناسد ,در نظام ولايی " امت " به مثابه گله ای گوسفند می بايد به دنبال چوپان راه بيافتند, پديده ای که ربطی به فلسفه ی سياسی مدرن و امروزه ندارد . تاريخ سی ساله ی حکومت اسلامی هم همين را نشان داده است .

م.م :
نظر شما درباره‌ اين جمله‌ ايلين شولينو چيست.( خمينی مظاهر متفاوتی برای انقلابگران متفاوت را داشت: برای روشنفکران و ليبرالهای ملی نماد يک دموکرات را داشت، برای روحانيون يک رهبر با تقوی، برای بازاريان و تجار يک فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد (و غير وابسته به دولت)، برای طيف چپ و کارگران نماد عدالت اجتماعی، برای خانواده‌ها نماد ارزشهای اصيل، و نماد وحدت و استقلال برای کل کشور را داشت)؟
م.ن :حرف بی ربطی نيست , خمينی دروغگو, اهل خدعه و فريب و تقيه بود, يعنی آخوندی سياست باز بود, بنابراين با ويژگی آخوندی و سياست بازی می توانست همه را بفريبد. قبل از کسب قدرت از آزادی و دموکراسی و عدالت و استقلال گفت و قول داد برای تحقق آن ها تلاش کند اما دروغ گفت , او بر موج نا آگاهی توده های ميليونی که پايگاه اجتماعی روحانيت به لحاظ ايديولوزيک –دينی بودند, ونيز ضعف و لغزش های جنبش روشنفکری و روشنگری ميهنمان سوار شد, او زيرکانه اما وقيحانه همه را بازی داد.

م.م :
نظر شما درباره‌ شخصيت ملی(کاريزما) چيست؟ کسانی چون آقای خمينی از اين مسئله‌ سو استفاده‌ کردند و لايت مطلقه‌ فقيه‌ را بر مردم ايران تحميل کردند؟
م.ن :خمينی به عنوان يک روحانی لج باز و يک دنده ی مخالف با شخص شاه به يک شخصيت ملی و سياسی بدل شد. که البته در کنار قاطعيت اش, نقش رسانه ها خارجی و داخلی و برخی کشور ها و لغزش های " روشنفکران سياسی و فرهنگی " را در اين مورد نبايد نا ديده گرفت. اشاره کردم او با نيرنگ و فريب آنچه را که درست ميدانست نابکارانه و تبهکارانه به مردم ميهنمان تحميل کرد.

م.م : چرا احزاب چپ با توجه‌ به سابقه‌ و توده‌ای بودن آنها سرانجام در رهبری انقلاب شکست خوردند و حاصل انقلاب جمهوری اسلامی شد؟
م.ن : در مقطع انقلاب چپی که نفوذ مردمی داشته باشد, در کار نبود. چپ سرکوب شده بود. آنچه در داخل به عنوان چپ بود جماعتی کم دانش و کم تجربه بودند , و آنچه در تبعيد و مهاجرت بود اکثرا" وابسته وسياست باز ( مثل توده ای ها) ويا نا آشنا با شرايط جامعه و در حد محفل های کوچک ( محافل کنفدراسيونی و...). تنها يک ذهنيت نسبتا" قدرتمند و مثبت از چپ وجود داشت , آن هم در ميان درس خواندگان واقشار نيمه مرفه و مرفه , ذهنيتی مثبت از فداييان وچپ هايی که قهرمانانه در برابر رژيم شاه ايستاده بودند , که با توجه به شرايط پر شور و شر انقلابی آن ذهنيت به عينيت ( يا جمعيتی) قابل توجه بدل شد., که بعد تر بر اثر بی لياقتی و قدرت طلبی و نا آگاهی و ورشکستگی اخلاقی اکثريت رهبری فداييان و برخی ديگر از جريان های چپ, به ويژه نقش مخرب و لطمه زننده ی حزب توده,نه فقط آن جمعيت بزرگ به فنا رفت و سازمان فدايی بدل به محفل هايی کوچک شد, که بد تر و شرم آورتر, بخش اعظم سازمان به مقام پادويی آخوند ها هم رسانده شد!

م.م :
نقش کشورهای خارجی در شکل گيری جمهوری اسلامی چگونه‌ بود؟ مثلا تصميمات که‌ در کنفرانس گوادلوپ چه‌ نقشی پيروزی انقلاب داشت؟
م.ن :کشور های خارجی يا عوامل خارجی در بروز انقلاب ۵۷ ايفای نقش کردند اما نقش تعيين کننده نداشتند. در اين ميان بسياری نقشی تعيين کننده و مهم برای کنفرانس و نشست گوادلوپ قايل هستند, به گمان من اين کنفرانس هم تاثيراتی داشت اما اين که تعيين کننده بود ه باشد جای ترديد است. شاه خود بزرگ پنداری و خودکامگی اش سبب شد که حتی برای متحد ان خارجی اش هم شاخ و شانه بکشد, اين ويژگی و پاره ای از اقداماتش در سطح جهانی را امريکا و انگليس نمی پسنديدند ,در هر دوی اين کشورها بخش هايی از حکومت ديگر حامی شاه نبودند. گفته شده است نزديکی شاه به روس ها و کشور های بلوک شرق و سوريه و فلسطين را امريکا و انگليس بر نمی تابيدند.

م.م :
به‌ باور آقای خمينی خواسته‌ اصلی مردمی که‌ انقلاب کردن دمکراسی نبود بلکه‌ اسلام خواهی بود،آيا همان اسلامی خواهی بود که‌ باعث شد ساختار جديد سياسی ايران اسلامی شود؟
م.ن :آقای خمينی بی ربط گفته بود, خدعه کرده بود , او بعد از ده شب شعر در انستيتو گوته ( مهر ۱۳۵۶) در پيامی از آخوند ها خواست تکانی بخورند , شعارها ی آن هنگام آزادی و استقلال و برچيدن بساط شاه بود , البته معنايش اين نيست که روشنفکران فرهنگی و سياسی سنجيده حرکت می کردند, نه , لغزش و خطا بسيار بود اما ابتدا اين بخش ها راه افتادند و بعد مذهبيون و خمينی چی ها و اهالی حکومت اسلامی آمدند , و شگفتا که پيش افتادند و الباقی را به دنبال خود کشاندند. بی شک نقش قاطعيت خمينی در شرايطی که همه ی چهره های شناخته شده به نعل و به ميخ می زدند , بی تاثير نبود.

م.م :
اکثريت کسانی که‌ در راهپيمايی روزهای انقلاب شرکت می کردند تصور روشنی از آينده‌،حتی بعد از پيروزی انقلاب نداشتند چرا؟
م.ن :برای اينکه نه دانش ضرور وجود داشت و نه آلترناتيوی , شاه مخالفان را سرکوب کرده بود و همه چيز را تحت کنترل داشت و مملکت را هم تک حزبی کرده بود , پيش ترعرض کردم ,توده مردم می دانستند چه چيز ی را می خواهند بر دارند اما نمی دانستند چه چيزی می بايد ومی خواهند جايگزين آن کنند. برای نيروهای آگاه و مترقی هم راه باز نبود, تشکل مترقی و فراگيری وجود نداشت. شور تغيير و انقلاب همه را گيج و تا حدی نابينا کرده بود !

م.م :
لطفا مقايسه‌ای از چپ روزهای انقلاب با چپ امروز ايران هم در داخل و هم در خارج از کشور را داشته‌ باشيد؟
م.ن :چپ آن روزها مثل چپ امروز جگر زليحا ,اما عقب افتاده تر بود ( بوديم) , عدالت خواه می نمود و ضد امپرياليست ( بخوان ضد امريکا بود) اما بيگانه با آزاديخواهی و آزاد انديشی و دموکراسی و حقوق بشر, يک چپ ايديولوژيک و مذهبی که بخشی به کارمند ی و نوکری حکومت و آخوند در غلطيدند , و بخشی ديگربا جهانی ذهنی و تخيلی ور می رفتند , اينگونه بود که چپ به نظر من نقشی لطمه زننده به شعار ها و خواست های مترقی انقلاب داشت . امروز بخش هايی از چپ معنای آزادی و دموکراسی را فهميده اند , چپ دموکرات به عنوان يک جريان مستقل چند سالی ست در روند شکل گيری ست , چپی که در کنار عدالت خواهی به آزادی و دموکراسی و مدنيت و حقوق بشر هم فکر می کند و در اين راستا تلاش می کند.

م.م : باتوجه‌ به فرازو نشيب های طولانی ۳۰ سال گذشته‌،چرايی طولانی بودن عمر رژيم ملايان را در چه‌ مسائل و دلايلی می بينی؟
م.ن : قدرت سرکوب وحشيانه و ايجاد جو ارعاب و وحشت از يک سو( النصربالرعب) و عقب ماندگی و تشيع زدگی ی بخش اعظم جامعه از سوی ديگر عوامل اصلی تدوام حيات اين حکومت اند. پول نفت هم بی تاثير نبوده و نيست , پولی که آخوندها ( معمم و مکلا ) و سپاهی ها و بسيجی ها و مزدوران لباس شخصی را سير و سرپا و هار نگه داشته است . در اين ميانه ضعف و ناتوانی و لغزش های نيروهای مخالف اين رژيم ( يعنی خودمان ) را هم می بايد در نظر داشت , ضمن اينکه پاره ای سياست بازی های جهانی نيزدرتداوم حيات اين رژيم ايفای نقش می کنند.

م.م:
تفاوت ها و تشابه ها ی جامعه‌ ايرانی از لحاظ سياسی،اقتصادی،فرهنگی،اجتماعی و حقوق بشر در روزهای انقلاب با امروز چگونه‌ است؟
م.ن :خلاف آن روزگاران, امروز بخش بزرگی از مردم ميهنمان می دانند چه چيزی نمی خواهند و به جای اين نا خواسته چه چيزهايی بايد جای اش بنشانند. رشد آگاهی مردم نسبت به اهميت , ارزش و جايگاه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر افزايش يافته است. جنبش زنان , جوانان , دانشجويان , اهل قلم , معلمان , کارگران و نوانديشان دينی با مفاهيمی مثل جامعه ی مدنی و مدنيت و مدرنيت گره خورده اند .برای بخشی از جامعه ( روشنفکران و مردم) پوپوليسم منتفی ست و به دنبال جامعه ی شکل گرفته از تشکل های و سازمان های مستقل هستند. احزاب و سازمان های سياسی در برخوردی نقادانه راه های مناسب می جويند, فرقه گرايی و خود محوری و خودخواهی و خود حق بينی رو به تضعيف دارند. جنبش روشنفکری و روشنگری دارد جانی می گيرد , روشنفکران دينی به اصلاح دين روی آورده اند و اين گام بزرگی برای دستيابی جامعه به آزادی و دموکراسی و تحمل دگرانديشی ست. خمينيسم باعت تضعيف مذهب به ويژه تشيع در ميان بخش بزرگی از مردم ايران , و جهان شده است , غيرازخمينی هيچکس ديگری نمی توانست چنين خدمتی به مردم ايران و جهان بکند و برای آن انقلاب لااقل يک دستاورد ارزشمند بيافريند!


از خبرنامه گويا

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

داریوش همایون با قامتی افراشته رفت

داریوش همایون، روزنامه‌نگار با سابقه، از بنیانگذاران روزنامه وزین آیندگان، وزیر اطلاعات و جهانگردی پیش از انقلاب و بنیانگذار حزب مشروطه ایران (این حزب سپس به‌ ‌حزب لیبرال دمکرات ایران تغییر نام داد) درگذشت.

در بین هواداران سلطنت افراد فرهیخته و تحصیلکرده کم نبوده و نیست اما بسیاری از سلطنت طلبان پس از انقلاب به ‌‌رد و تخطئه حکومت جمهوری اسلامی و گروه‌های اپوزیسیون اکتفا کرده‌اند و یا عرصه فعالیت سیاسی را کم وبیش رها کرده‌اند، درست همانگونه که طرفداران سلطنت پیش از انقلاب نیز عرصه مباحث تئوریک را رها کرده و آنرا تمام و کمال به ‌‌نیروهای چپ و مذهبی سپرده بودند. داریوش همایون اما از آندسته هواداران سلطنت بود که در سال‌های غربت نیز با پویندگی، نکته بینی و واقعگرائی رویدادهای سیاسی ایران را پیگیری می‌کرد و با تکیه به دانش تئوریک و تجربه سیاسی دراز مدت خود، با قلمی شیوا و کلامی رسا پیوسته تحلیل‌های روشنگرانه‌ای ارائه می‌داد.

حسن نیت و اعتماد به نفس سیاسی
داریوش همایون از بارزترین چهره‌های هوادار سلطنت بود که ماهیت جنبش سبز را درک کرد و با آن همسو شد. داریوش همایون به عنوان یکی از هواداران سلطنت، از پیشگامان باز کردن باب گفت و گو با دیگر گروه‌های سیاسی اپوزیسیون بود، چیزی که نشاندهنده پویندگی، پشتوانه تئوریک، حسن نیت و اعتماد به نفس سیاسی وی بود. داریوش همایون تا آخرین روزهای عمر فعال بود، می‌اندیشید، می‌نوشت و سخن می‌گفت. داریوش همایون با قامتی افراشته رفت.

داریوش همایون

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

اخوان المسلمین: خیزش مردم مصر اسلامی نیست


گروه های متنوعی در تظاهرات مردم مصر شرکت دارند. دو عکس از http://www.egyptdailynews.com/


ادعاهای خامنه‌ای و تابناک
مقامات و مبلغان جمهوری اسلامی همچنان ادعا دارند که خیزش مردم مصر یک حرکت اسلامی است که با الهام از جمهوری اسلامی شیعه روی داده و لبیکی است به دعوت‌های خمینی و خامنه‌ای برای شورش علیه حکومت‌های عربی. سایت تابناک روز ۱۶ بهمن ۱۳۸۹ و با اشاره به پاسخ اخوان المسلمین به خطبه علی خامنه‌ای در نماز جمعه‌ امروز ۱۵ بهمن در تهران، چنین نوشت: "با بررسی های تابناک مشخص شد انتساب بیانیه دیروز به اخوان المسلمین از اساس دروغ بود."
تابناک می‌نویسد: "با بررسی سایت های اینترنتی وابسته به جریان اخوان المسلمین مصر مشخص شد که این ادعا دروغ بوده و هیچ بیانیه ای از سوی رهبران ارشد اخوان المسلمین در این باره منتشر نشده و همچون همیشه روسیاهی به ذغال ـ بی بی سی و شاگردانش ـ ماند."

اخوان المسلمین که دیروز در پاسخ کوتاهی به خامنه‌ای موضع خود را در این باره مشخص کرده بود، امروز یکبار دیگر با یک موضعگیری آشکار در وبگاه انگلیسی اخوان وب مرزبندی خود را با جمهوری اسلامی و علی خامنه ای اعلام کرد. اخوان وب عیناً چنین نوشت:

"انقلاب مصری ها یک انقلاب مردمی است و فاقد یک دستورکار اسلامی است.

خالد حمزه سردبیر وبگاه رسمی اخوان المسلمین به زبان انگلیسی توضیح داد که خیزش کنونی در مصر یک انقلاب مردمی است و هیچگونه دستورکار اسلامی ندارد و فاقد هرگونه گرایشات اسلامی است. علیرغم برخی ادعاها نمی‌توان این جنبش را اسلامی نامید.

خالد حمزه تأکید کرد که انقلاب مردم مصر یک جنبش مسالمت آمیز است که تنها خواستار اصلاحات دمکراتیک دولت مدنی است. این جوان‌ها بودند که این جنبش را از راه شبکه اجتماعی فیس بوک به راه انداختند و آنان را به هیچ وجه نمی‌توان اسلامی نامید.

خالد حمزه با اشاره به ادعاهای پیاپی برخی کشورها دائر بر آنکه خیزش مصر یک حرکت اسلامی است، از ادعای آقای علی خامنه‌ای رهبر ایران دائر بر آنکه اعتراض های مصر یک حرکت اسلامی و الهام گرفته از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران است، انتقاد کرد.

خالد حمزه مدعی است که اعتراضات مصر یک شورش اسلامی نیست بلکه این اعتراضات گسترده برای دست یافتن به عدالت و علیه استبداد رژیم است. این خیزش دربردارنده همه قشرهای جامعه مصر و همه مذهب‌ها و گروه هاست. "

اصل مقاله اخوان المسلمین به انگلیسی در "اخوان وب" چنین است:

IkhwanWeb
http://www.ikhwanweb.com/article.php?id=27963
(شنبه ۵ فوریه ۲۰۱۱، برابر با ۱۶ بهمن ۱۳۸۹)
Saturday, February 5,2011 14:01

Ikhwanweb: Egypt’s Revolution Is a People’s Revolution with No Islamic Agenda
Ikhwanweb, the Muslim Brotherhood’s official English website editor in chief Khaled Hamza has stated that the current uprising in Egypt is a revolution of the Egyptian people and is by no means linked to any Islamic tendencies, despite allegations nor can it be described as Islamic.

Ikhwanweb, the Muslim Brotherhood’s official English website editor in chief Khaled Hamza has stated that the current uprising in Egypt is a revolution of the Egyptian people and is by no means linked to any Islamic tendencies, despite allegations nor can it be described as Islamic.
Hamza stressed that the revolution is peaceful and calls solely for reform and a democratic civil state initiated by the youth through the social networking service Facebook and is far removed from any Islamist groups.
He criticized allegations and reiterations by some countries that the uprising was Islamic and denounced claims by the Iranian Supreme Leader Mr. Khamenai that the protests are a sign of an Islamic Awakening inspired by the 1979 Islamic Revolution in Iran.
Hamza maintained that the Egyptian protests are not an 'Islamic' uprising, but a mass protest against an unjust, autocratic regime which includes Egyptians from all walks of life and all religions and sects.

اخوان المسلمین الهام دهنده نظریه پردازان جمهوری اسلامی
اخوان المسلمین گروهی است با سابقه بسیار طولانی که خود الهام بخش اسلامگرایان رنگارنگ از مراکش گرفته تا قم و تهران و قندهار و جاکارتا بوده است. روح الله خمینی، نواب صفوی، علی شریعتی و علی خامنه‌ای خود آشکارا تحت تأثیر اخوان المسلمین و اندیشه‌پردازانی مانند سید قطب و حسن البنا بوده‌اند اما دست اندرکاران جمهوری اسلامی به این نکته مهم اشاره نمی‌کنند که اخوان المسلمین که با ترور انور سادات، الهام بخش بسیاری از تروریست‌های اسلامی بوده اکنون از جناح‌های گوناگونی تشکیل شده، بخش‌های اصلی این گروه افکار تروریستی را کاملاً به کناری نهاده و چندین بار نیز در انتخابات پارلمانی مصر شرکت کرده است. خبرگزاری‌ها امروز گزارش دادند که اخوان المسلمین با عمر سلیمان معاون رئیس جمهور مصر درحال مذاکره است.

"اسلام راه حل است"
بدیهی است که اخوان المسلمین یک گروه اسلامی است و اسلام دینی است که با اندیشه آزاد، خردورزی مستقل و با دگراندیشان سر ستیز دارد. شعار اصلی اخوان المسلمین چنین است: "اسلام راه حل است". اخوان در دراز مدت در پی ایجاد یک جامعه اسلامی بر مبنای موازین شرعی و قرآنی است و حکومت و جامعه اسلامی مترادف است با نقض حقوق همه دگراندیشان، غیر مسلمانان و حتی مسلمانانی که حاضر به بیعت با حاکم اسلامی نیستند، اما در عین حال باید توجه داشت که بین اسلام طالبانی سنی در کابل و قندهار و اسلام طالبانی شیعه در تهران و قم از سوئی و اسلام روادارنه آیت الله منتظری و عبدالکریم سروش یا اسلامگرایان میانه روی مانند مسلمانان مالزی تفاوت وجود دارد. بسیاری از ناظرانی که با اخوان المسلمین آشنا هستند چنین باور دارند که اخوان المسلمین کنونی شباهت فراوانی به حزب "عدالت و توسعه ترکیه" با رهبری رجب طیب اردوغان دارد. موضعگیری‌های اخیر اخوان المسلمین نیز نشاندهنده هوش انعطاف و مهارت‌ سیاسی رهبران این گروه است.

رژیم حسنی مبارک و رژیم‌های نیمه دیکتاتوری سکولار مانند آن با وجود رواج فساد و بیعدالتی تا اندازه‌ای به پیشرفت کشور خود کمک می‌کنند و سر سیتز دائم با همه گونه جوانب زندگی مدرن را ندارند. این رژیم‌ها برخی آزادی‌های شهروندی را تضمین می‌کنند و نه در زندگی خصوصی شهروندان دخالت می‌کنند و نه حقوق زنان را نقض می‌کنند. چه بسا گذار از چنین رژیمی به یک حکومت اسلامی حتی با رهبری اخوان المسلمین یک بازگشت به عقب باشد، اما بحث ما در اینجا بیش از آنکه درباره ماهیت و جهتگیری‌های کنونی و آتی اخوان المسلمین باشد، مربوط است به محک زدن ادعاهای بی پایه سران و گردانندگان جمهوری اسلامی.



۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

رهبری در مصر

کاریکاتور از مهران، کارتونستان، سایت خودنویس

پاسخ اخوان المسلمین به علی خامنه‌ای

مبارزات بی امان و شجاعانه مردم مصر برای آزادی و دمکراسی در روزهای اخیر سرخط همه رسانه‌های خبری جهان بوده است. هر گونه تغییری در مصر، پیامدهای گسترده‌ای برای کشورهای عربی و اسلامی، خاورمیانه و همه جهان در پی خواهد داشت، اما یکی از نگرانی‌های عمده بسیاری از ناظران و افرادی که خواهان انتقال قدرت و تغییرات دمکراتیک در مصر هستند، نقش گروه اخوان المسلمین در آینده مصر بوده است.

اخوان المسلمین با چراغ خاموش؟
کنشگران در جنبش "جوانان ۶ آوریل" مصر که نقش اساسی در فراخوان‌ها و سازماندهی تظاهرات اخیر داشته‌اند، گروه‌های شرکت کننده را از دادن شعارهای حزبی و گروهی منع کرده‌اند و همه را پیرامون شعار استعفای حسنی مبارک متحد کرده‌اند و اخوان المسلمین نیز از این رهنمود پیروی کرده است اما پیوسته این نگرانی در بین ناظران وجود داشته است که چه بسا گروه اخوان المسلمین به اصطلاح با "چراغ خاموش" حرکت می‌کند و مترصد است تا مُهر اسلامی خود را بر این جنبش بزند و مانند مذهبی‌های ایران این خیزش مردمی را مصادره کند و به بیراهه بکشاند. هیچکس هم اکنون پاسخ این معما را ندارد. اخوان المسلمین در چند دهه اخیر فراز و نشیب های عقیدتی فراوانی داشه و برخی از رهبران و جناح های آن در اندیشه های پیشین خود تجدید نظر کرده اند اما برنامه درازمدت اخوان المسلمین همچنان ایجاد یک جامعه اسلامی است، هرچند که آنان از تحولات دهه های اخیر درس گرفته اند و در سیاست گذاری و سیاست پردازی خود آبدیده تر شده اند. در عین حال بایستی به یاد داشت که ارتش مصر یکی از سنگین ترین وزنه ها در ترازوی قدرت در مصر بوده و خواهد بود و اخوان المسلمین یا هر نیروی دیگری در مصر نخواهد توانست بودن موافقت ارتش در قدرت سیاسی سهیم شود.

نه اعدام این و آن و نه مرگ بر این یا آن کشور
اکثریت مردم مصر همانند دیگر مردم دیگر کشورهای عربی مردمی عمیقاً مذهبی هستند و اسلام را بخشی از هویت خود می‌دانند اما سمت و سوی رویدادهای اخیر مصر نشان داده است که نه تنها رسانه‌ها و نهادهای مدنی که در این کشور از آزادی نسبی برخوردار بوده‌اند توانسته‌اند به رشد فکری جامعه مصر کمک کنند، بلکه حتی رهبران گروه اخوان المسلمین و مسلمانان مصری نیز از انقلاب ایران درس گرفته‌اند و اکنون بر آنند که دین خود و دنیای دیگران را فدای سودای ساختن یک حکومت اسلامی نکنند. جالب توجه آنکه تظاهرکنندگان مصری تاکنون نه خواهان اعدام این و آن بوده‌اند، نه شعار مرگ بر این یا آن کشور را سرداده‌اند و نه پرچم کشورهای دیگر را آتش زده اند. رهبران اپوزیسیون از جمله رهبران اخوان المسلمین پی برده‌اند که موفقیت جنبش مردمی مصر از جمله مستلزم حمایت بین‌المللی است. هیچیک از رهبران اپوزیسیون تاکنون سخنی از نقض تعهدات بین‌المللی مصر به میان نیاورده است.

صدور ضد انقلاب
رهبران جمهوری اسلامی پیوسته سودای صدور انقلاب اسلامی خود به کشورهای عربی و اسلامی را در سر داشته اند اما توده های عرب و مسلمان هرگز به دعوت خمینی برای شورش علیه رهبران خود پاسخ نگفتند. خمینی و جمهوری اسلامی به جای صدور انقلاب با ایجاد و تقویت گروه های شیعه وابسته به خود تروریسم را به کشورهای عربی صادر کردند. سرکوب خشونت بار جنبش سبز موج اعتراضات را در ایران فرو نشاند اما رسوائی گسترده رژیم جمهوری اسلامی به ویژه در جهان عرب و اسلام را در پی داشت. جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای و سپاه پاسداران توفیقی در صدور انقلاب اسلامی خود نداشته اند اما روش های سرکوب آنان، بستن اینترنت و سیستم پیامک، ایده جولان دادن لباس شخصی ها در شهر و ضد انقلاب آنان به جهان عرب صادر شده است. اکنون حسنی مبارک و هوادارنش از همان روش هائی استفاده می کنند که خامنه‌ای و سپاه پاسداران مبدع آن بوده اند.

پاسخ اخوان المسلمین به علی خامنه‌ای
علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه‌ امروز ۱۵ بهمن در تهران، از تحولات اخیر مصر و برخی دیگر از کشورهای عرب به عنوان "حركت اسلامی" و "بیداری اسلامی" یاد کرد و ادعا کرد که این جنبش‌ها از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ الهام گرفته است. ساعت ۵۰ : ۱۲ به وقت مصر یعنی مدت کوتاهی پس از سخنرانی خامنه‌ای، گروه اخوان‌المسلمین بزرگترین گروه اسلامی مخالف حکومت در مصر، در پاسخ به این سخنان، در وبگاه انگلیسی زبان خود چنین نوشت:

MB responds to Iran’s Islamic Leader Mr Khamenai: The MB regards the revolution as the Egyptian People’s Revolution not an Islamic Revolution asserting that the Egyptian People’s Revolution includes Muslims, Christians, from all sects and political
پاسخ اخوان المسلمین به رهبر اسلامی ایران آقای خامنه‌ای: اخوان المسلمین انقلاب مردم مصر را نه یک انقلاب اسلامی که انقلاب همه مردم مصر اعم از مسلمانان، مسیحی‌ها و همه گروه‌ها و دیدگا‌های سیاسی می داند.

وبگاه انگلیسی زبان اخوان المسلمین:
http://www.ikhwanweb.com/

چند روز پیش نیز راشد غنوشی چهره برجسته اسلامی در تونس در یک موضعگیری صریح، هر گونه مشابهت دیدگاه های خود با خمینی و شیعه گری رهبران جمهوری اسلامی را رد کرد.

تظاهرات جوانان ۶ آوریل در مصر

نخستین روزهای تظاهرات: تظاهرکنندگان مصری در محاصره پلیس

جوانان ۶ آوریل آغازگر تظاهرات مردم مصر برای آزادی و دمکراسی