منصور اسانلو (اسالو) رئیس هیأت مدیره سندیکای کارگران شركت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه همچنان در زندان به سر میبرد. منصور اسانلو به دلیل مبارزات سندیکائی کارگری و تلاش برای احقاق حقوق کارگران شرکت واحد بارها توسط دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی تحت بازجویی قرار گرفته است و در زندانهای جمهوری اسلامی حبس شده است.
منصور اسانلو نخستین بار در دی ۱۳۸۴ بازداشت شد و ۸ ماه را در زندان به سر برد. وی در مرداد ۱۳۸۵ با دادن وثیقه آزاد شد اما همچنان تحت کنترل دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بود. در آبان ۱۳۸۵ و هنگامی که همراه با ابراهیم مددی نایب رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه به اداره کار میرفتند، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ربوده شد. وی یک ماه بعد با قید وکالت دوباره آزاد شد.
بازداشت و فشارهای وارده بر منصور اسانلو همواره اعتراضات گستردهای در ایران و جهان در پی داشته است. منصور اسانلو به عنوان نماینده سندیكای اتوبوسرانی شركت واحد تهران و حومه در نشست سالانه اتحادیه بین الملل كارگران حمل و نقل که در تابستان ۱۳۸۶ در لندن برگزار شد شرکت کرد. اندکی پس از بازگشت از نشست لندن ماموران امنیتی جمهوری اسلامی برای بار سوم او را در خیابان و در حالی كه به منزل خود باز میگشت مورد ضرب و شتم قرار داده و با خود به زندان اوین بردند.
دادگاه انقلاب اسلامی تهران، منصور اسانلو را به اتهام "اقدام عليه امنيت ملی" به چهار سال حبس، و بابت اتهام "تبليغ عليه نظام" به يک سال حبس، و در مجموع، به پنج سال حبس تعزيری محکوم کرد. در آذر ۱۳۸۷ هنگامی که منصور اسانلو در زندان به سر میبرد، با رای دیوان عدالت اداری، از کار اخراج شد. منصور اسانلو که از چند بیماری جانکاه رنج میبرد، در شهریور ۱۳۸۸ به سلول انفرادی در زندان رجايیشهر کرج منتقل شد اما به گفته خانم پروانه اسانلو، همسر آقای اسانلو، نگهبان زندان اوين به وی گفته است که آقای اسانلو در زندان اوين به سر میبرد و ممنوع الملاقات است.
۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه
منصور اسانلو همچنان در زندان به سر میبرد
۱۳۸۸ دی ۲۲, سهشنبه
آزمونی برای روشنفکران (نواندیشان) دینی
انتشار بیانیه شماره ۱۷ آقای میرحسین موسوی واکنشهای گوناگونی در پی داشته است. برخی میرحسین موسوی را به عقبنشینی و شناسائی احمدی نژاد متهم کردهاند و برخی دیگر نیز آن بیانیه را که لحنی آشتیجویانه داشت را نشانه ذکاوت سیاسی میرحسین موسوی، درک وی از شرایط موجود، مهارت وی در مانورهای تاکتیکی و نوعی آمادگی برای مذاکره با حاکمیت دانستهاند.
هر قضاوتی درباره اظهارات و اقدامات آقایان کروبی و موسوی که رهبران نمادین جنبش سبز هستند بایستی با در نظر گرفتن موقعیت کنونی آنان و با توجه به خطراتی که مستقیماً آنان را تهدید میکند، صورت گیرد. گذشته از آنکه آقایان موسوی و کروبی از آغاز با پذیرفتن قانون اساسی جمهوری اسلامی، کاندیداتوری خود را برای ریاست جمهوری اعلام کردند، باید توجه داشت که اقدامات افراطی یا به اصطلاح انتحاری این آقایان به نحوی که موجب دستگیری یا ترور آنان شود، هیچ دستاوردی برای جنبش آزادیخواهانه مردم ایران در پی نخواهد داشت. متانت و میانهروی آقایان موسوی و کروبی یکی از عواملی است که در شرایط کنونی باعث ایجاد تردید و شکاف در صفوف نیروهای وفادار به حاکمیت جمهوری اسلامی میشود.
با وجود آنکه حاکمیت جمهوری اسلامی فشارهای شدیدی به آقایان کروبی و موسوی وارد آورده است هنوز آنان علیه هیچیک از عناصر و گروههای شرکت کننده در اعتراضات و تظاهرات موضعگیری نکردهاند یا به عبارت دیگر آنان برای در امان نگاه داشتن خود از ضربههای حکومتی، علیه به اصطلاح ساختارشکنها، بدحجابها، چپها یا سلطنت طلبها هیچگونه موضعگیری نکردهاند و همچنان مطالبات مردم را مطرح میکنند.
اینکه کدامیک از گروهها یا چهرههای شاخص سیاسی کف مطالبات مردم و جنبش را مطرح میکند و کدامیک سقف مطالبات مردم و جنبش را مطرح میکند و آنکه کدامیک از این موضعگیریها اکنون صحیح است، جای بحث فراوان دارد. اما شاید یکی از مهمترین نکات در مرحله کنونی موضع هر یک از گروهها یا چهرههای شاخص سیاسی در قبال دیگر بخشهای اپوزیسیون ایران باشد. یکی از مسائلی که در این میان مایه شگفتی است، واکنشها و موضعگیریهای برخی روشنفکران (نواندیشان) دینی است که در خارج از ایران به سر میبرند. روز سیزدهم دی ۱۳۸۸ آقایان عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطاءالله مهاجرانی، عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی در بیانیه مشترکی با عنوان "خواستههای بهینه جنبش سبز" نظرات مشخص خود را مطرح کردند. این بیانیه که دو روز پس از صدور بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی منتشر شده بود، مورد بحث و گفتگوی رسانهها و فعالان سیاسی قرار گرفت.
با وجود آنکه گروههای بزرگی از جمله زنان، دانشجویان، کارگران، روزنامه نگاران و هنرمندان سهم بزرگی در پیشبرد مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران داشتهاند، اما حتی از چهره شاخصی مانند شیرین عبادی نیز خواسته نشده است که در تنظیم "خواستههای بهینه جنبش سبز" مشارکت داشته باشد. انکی پس از انتشار این بیانیه، عطاءالله مهاجرانی در مصاحبه با شبکه جنبش راه سبز(جرس) در توضیح موضعگیریهای خود از جمله گفت: "با کسانی که ارزشهای دینی و اسلامی را به سخره می گیرند، از اساس با انقلاب اسلامی مخالفند و دل در گرو سلطنت دارند و یا مثل مجاهدین خلق کارنامهای تباه از آنها بر جای مانده است، نمیتوان حتی به عنوان حرکت تاکتیکی هم همراه باشد." عطاءالله مهاجرانی در همان مصاحبه از پاسخ گفتن به پرسشی درباره سقف مطالبات طفره رفته و چنین پاسخ داده است: "من با اصطلاح کف و سقف موافق نیستم."
آقای عطاءالله مهاجرانی در ادامه مصاحبه افزوده است که وی و همفکرانش "اتاق فکر" جنبش سبز را تشکیل دادهاند. تا "تجربه و اندیشه و نظر خود را در اختیار رهبران جنبش سبز در ایران قرار دهند". آقای مهاجرانی ذکر نکرده است که آیا اشخاصی علاوه بر آن پنج تنی که "خواستههای بهینه جنبش سبز" را امضا کردهاند در این "اتاق فکر" هستند و در اینصورت این گزینشها چگونه انجام شده است.
رهبران نمادین جنبش سبز آقایان کروبی و موسوی گهگاهی سخن از بازگشت به راه خمینی میرانند اما مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران که این رهبران را نیز به جلو هدایت میکند، یک جنبش مسالمتآمیز، تکثرگرا و مطالبه محور است. میلیونها مردم معترضی که در علیه دیکتاتوری درایران مبارزه میکنند، در پی حقوق قانونی خود هستند.
جنبش آزادیخواهانه مردم ایران یک حرکت گسترده ملی است. زنان، دانشجویان، کارگران، کارمندان، هنرمندان، روزنامهنگاران، بازاریان، گروههای قومی، اقلیتهای دینی، ایرانیان درونمرزی و ایرانیان برونمرزی در پیشبرد این جنبش سهیم هستند. شکاف اصلی در ایران امروز بین شیعه و غیر شیعه یا سکولار و مذهبی نیست. شکاف واقعی در ایران امروز، شکاف بین طرفداران ولایت مطلقه فقیه و مروجان فساد و جهل از سوئی و هواداران آزادی و دمکراسی در سوی دیگر است. اصلاحطلبان شیعه، سنیها، ملیمذهبیها، لیبرالها، چپها، گروههای قومی، اقلیتهای دینی، سلطنتطلبها و افرادی که هیچگونه ارتباطی با گروهها و گرایشات سیاسی ندارند در این مبارزه سهیم هستند. هرگونه تقسیم بندی مردم به دیندار و دین ندار، به شیعه خط امامی و غیر شیعه، به همراهی یا غیر همراهی با اساس انقلاب اسلامی و خط خمینی، تلاشی در راستای انحصارطلبی با هدف قبضه کردن رهبری جنبش آزادیخواهانه مردم ایران است و به تکرار تجربه تلخ انقلاب ۱۳۵۷ خواهد انجامید.
آقای مهاجرانی همانقدر در جنبش سبز سهیم است که تک تک مردمی که با شجاعت و فداکاری برای آزادی و دمکراسی در ایران مبارزه می کنند. مردم مبارز ایران نشان داده اند که به اتاق فکر بدون در و پنجره ای که بر سر در آن نوشته شده باشد "مرگ بر ضد ولایت فقیه" و آقای مهاجرانی برای آنان تشکیل داده باشند، ندارند. عطاالله مهاجرانی چندی پیش نیز در انستیتو واشنگتن نیز گفت: "جنبش سبز از آمریکا، غرب و دیگران هیچ انتظاری ندارد". اینگونه دیدگاه ها که عطاالله مهاجرانی بیان می دارد، در واقع ادامه راه "تشیع سرخ علوی" است که حزب الله به رهبری ولی فقیه (شاید این بار از نوع مشروطه آنرا) را در برابر بقیه جهان قرار می دهد و به استبداد و انزوای کشور می انجامد.
روحانیت شیعه خط امامی که رهبری انقلاب ۱۳۵۷ را قبضه کرد، از آن آزمون سربلند بیرون نیامد. روشنفکران دینی (یا در واقع نواندیشان دینی) اکنون در آستانه آزمونی دیگر قرار گرفتهاند. آیا آقایان سروش، کدیور، مهاجرانی، بازرگان، گنجی و دیگر روشنفکران شیعه دارای آنچنان ذکاوت سیاسی هستند تا بتوانند درک کنند که انحصارطلبی و قبضه کردن قدرت سیاسی به شکست تاریخی دیگری برای همه ایرانیان خواهد انجامید؟
۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه
"شورای همبستگی با جنبش سبز"
شواهد حاکی از آنست که رژیم جمهوری اسلامی قصد سرکوب شدیدتر جنبش اعتراضی مردم ایران را دارد. اینبار نوبت صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه، غلامحسین محسنی اژهای دادستان کل کشور و مصطفی محمد نجار وزیر کشور بود که با الفاظ تندتری به مخالفان دولت هشدار دهند. گروهی از نمایندگان مجلس نیز خواستار اعدام مخالفان شدهاند. مصطفی محمد نجار گفته است که تظاهرات کنندگان "محارب هستند و تکلیف محارب هم کاملا روشن است." سران جمهوری اسلامی به این ترتیب شرکت کنندگان در تظاهرات مسالمتآمیز را تهدید به اعدام میکند. مصطفی محمد نجار با اشاره به حضور معترضان در روز عاشورا گفت که "اینها از خویشتنداری، نجابت و رافت نظام استفاده کردند". وی افزود که پلیس از این به بعد هیچ مدارائی با این افراد نخواهد کرد.
هر چند افراد دیگری از جمله محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس به طور پراکنده درباره افراط گرائی در برخورد با معترضان هشدار دادهاند اما ابتکار عمل همچنان در دست آنهائی است که معتقدند با سرکوب، حبس و اعدام میتوان "چشم فتنه را کور کرد و غائله را خاتمه داد". علی خامنهای، احمد جنتی، احمد خاتمی و احمد علمالهدی نیز همچنان الدرم بلدرم میکنند. این تهدیدها نشان میدهد که رهبران جمهوری اسلامی اکنون کاملاً به ابعاد جنبش اعتراضی پی بردهاند و خود را برای خونریزیهای گستردهتر از نوع آنچه که در ده ساله نخستین حیات جمهوری اسلامی روی داد یا از نوع آنچه که در جنگهای صدر اسلام روی داد، آماده میکنند. میزان توفیق آیتالضحاکها و بسیجی سپاهیهای پیرو ولی فقیه در غرق به خونکردن جنبش آزادیخواهی مردم ایران بستگی به عوامل متعددی دارد اما هیچ تردیدی نیست که علی خامنهای، آیتالضحاکهای پیرامون او و سپاهی بسیجیها هیچ ابائی از ریختن خون مردم ندارند.
به کار گرفتن نیروهای شیعه لبنانی، عراقی و فلسطینی ساکن ایران برای سرکوب مردم ایران هر چند تاکنون در مقیاس محدودی بوده اما نشان میدهد که ولی فقیه و همدستانش آمادهاند تا در صورت تمرد نیروهای انتظامی، از زنجیرزنان و قمهکشان وفادار به خود و از نیروهای بیگانه برای سرکوب مردم استفاده کنند، به عبارت دیگر آنان حتی از براه انداختن جنگ داخلی نیز رویگردان نیستند. سران جمهوری اسلامی نگران آینده خود هستند. آنان میدانند که با توجه به ظلم و اختلاس بیپایانی که در سه دهه اخیر مرتکب شدهاند، کمتر کشوری در دنیا آماده پذیرفتن آنان است. از اینرو آنان برآنند تا به هر بهائی خود را در حاکمیت نگاه دارند. در این راستا دور از انتظار نیست که آنان صدها یا هزاران نفر از تظاهراتکنندگان یا زندانیان سیاسی را اعدام کنند و رهبران نمادین جنبش سبز، آقایان موسوی، کروبی و خاتمی را نیز دستگیر یا ترور کنند.
جنبش سبز باید برای برداشتن گامهای بعدی و گذار مسالمتآمیز آماده باشد. پیشبرد بهینه جنبش سبز و آمادگی برای روزی که حاکمیت جمهوری اسلامی آماده مذاکره و عقبنشینی است و یا فروپاشیده است، مستلزم تدارکاتی است که از امروز آغاز میشود. فعالیت هماهنگشده چهرههای شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور یکی از نیازهای جنبش سبز است. به یاد بیاوریم که کنگره ملی آفریقا (آفریقای جنوبی) بخشی از رهبری خود را در خارج از آفریقای جنوبی مستقر کرد و از این راه توانست هم آسیبپذیری جنبش را کاهش دهد و هم تماسهای سازندهای با کشورهای خارج برقرار کند.
بیانیه مشترک آقایان بازرگان، سروش، کدیور، گنجی، و مهاجرانی موسوم به "خواستههای بهینه جنبش سبز برای عبور از بحران" بیانگر حداقلی از خواستههای اساسی مردم در مرحله کنونی است اما با توجه به شتاب رویدادها در ایران و وضعیت خطیر کشور ضروری است که تماسهای فشردهتری بین چهرههای شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور برقرار شود. این در شرایط کنونی به معنای ایجاد ستاد یا تشکیلات رسمی اپوزیسیون نیست اما روند حوادث و توسل حاکمیت جمهوری اسلامی به خشونت روزافزون مسئولیت جدیدی بر دوش اپوزیسیون مینهد.
تماسهای فشرده بین چهرههای شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور میتواند در چارچوب یک "شورای همبستگی با جنبش سبز" باشد. هدف از چنین اقدامی نه تلاش برای قبضه کردن رهبری جنبش بلکه کوشش برای یاری رساندن به جنبش سبز است. شرط موفقیت چنین اقدامی از جمله آنست که این تماسها بایستی اصلاحطلبها، ملی مذهبیها، لیبرالها، نیروهای چپ، جمهوریخواهان، سلطنتطلبها، حزب دمکرات کردستان، کومله، کنشگران حقوق بشر، نمایندگان گروههای قومی و اقلیتهای مذهبی را دربرگیرد. مبنای این گفتگوها تنها و تنها میتواند پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر، وفاداری به منافع ملی و خواستههای دمکراتیک مردم ایران باشد.
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه
عجز ولی فقیه در برابر کشته ندا آقاسلطان
خبرگزاری دولتی ایرنا به نقل از روزنامه وطن امروز، ادعاهای جدیدی درباره قتل ندا آقاسلطان مطرح کرد:
"جزئيات تازه از قتل ندا آقا سلطان، حتی خونی که روی صورت ندا ظاهر شد ساختگی بود. ندا آقاسلطان در اين سناريو، خود همکاری میکرده و پس از اينکه همراه با آرش حجازی وارد خودرو برای انتقال به بيمارستان شده، توسط يکی از همراهان کشته میشود."
ایرنا در ادامه افزوده است که "طی چند هفته اخير فيلمی جديد و ارزيابی شده از صحنه معروف قتل ندا آقاسلطان در فضای سايبر منتشر شده که بررسی آن نشان میدهد، قتل ندا آقاسلطان، بسيار مشکوک و يک پروژه طراحی شده از سوی عوامل سرويسهای امنيتی انگليس و آمريکا بوده است. تناقضات اين فيلم و نيز اظهارات آرش حجازی به عنوان فرد حاضر در صحنه و متهم اصلی قتل ندا آقاسلطان از يک سناريوی از قبل طراحی شده برای اين موضوع خبر میدهد. براساس تحليل و بررسیهای تهيهکنندگان اين فيلم مستند، آقاسلطان در اين صحنه کشته نشده و در جای ديگری به قتل رسيده است."
۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه
بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی
میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۱۷ خود راهحلهای برون رفت از بحران را برشمرده است. این بیانیه نشاندهنده خونسردی، شجاعت، تدبیر و مهارت سیاسی میرحسین موسوی و مشاوران وی است اما اینجا و آنجا انتقاداتی به این بیانیه مطرح شده است. منتقدان از جمله میگویند که میرحسین موسوی از مواضع پیشین عقبنشینی کرده، دولت احمدینژاد را پذیرفته و خواسته ابطال انتخابات را به کناری نهاده است. آنان توقع دارند که میرحسین موسوی لحن تندتری داشته باشد و برخی حتی توقع داشتهاند که موسوی از جمله درخواست همهپرسی همگانی را مطرح کند.
راه رسیدن به آزادی و دمکراسی مستقیم و هموار نیست. یکی از ملزومات پیروزی مردم، ایجاد شکاف و تردید در حاکمان و ریزش در بین طرفداران آنانست. مبارزه گسترده و شجاعانه مردم و روشهای سنجیده و ملایم آقایان خاتمی، کروبی و موسوی تردید و شکاف در صفوف حامیان ولی فقیه را عمیقتر کرده است. محسن رضائی دیگر کاندیدای ریاست جمهوری یکی از نخستین کسانی بود که با اشاره به بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی نامهای به علی خامنهای نوشت و در لوای اظهار وفاداری به ولی فقیه، از وی خواست تا به بیانیه آقای موسوی واکنش نشان دهد.
هشیار باشیم!
راهحلهای میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۱۷ درست به همان دلیل که در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی میگنجند چالشی برای رژیم خواهند بود. ولی فقیه و همدستان وی به احتمال قریب به یقین تن به این راهحلها نخواهند داد اما همین رویه به بیاعتباری بیشتر آنان خواهد انجامید. به یاد بیاوریم که آگاهی مردم به حقوق خود و پیگیری مطالبات سیاسی و اجتماعی گامی است در راستای تغییرات بنیادی به سوی آزادی و دمکراسی پایدار در ایران. مشکل ایران و کشورهای مشابه تنها مشکل این یا آن رژیم، قدرت یافتن این یا آن شخصیت، رفتن یا ماندن احمد شاه قاجار، محمدرضا شاه پهلوی، خمینی یا خامنهای نیست. یکی از بزرگترین مشکلات ما مشکل فرهنگی و گرایش ما به پذیرش جهل، خرافه و ستم و تمایل ما به دیکتاتورپروری و کرنش در برابر استبداد است. راه برون رفت از این بحران تنها افزایش سقف مطالبات نیست.
آیا جنبش اعتراضی مردم ایران رو به کاربرد خشونت میرود؟
رهبران جمهوری اسلامی با توهینهای پیاپی به مردم معترض آنان را خس و خاشاک، بزغاله و گوساله، عوامل فریبخورده بیگانه و یا منافق خواندهاند و کوشش داشتهاند با اعمال خشونت و درگیری به آنچه که خود فتنه یا غائله میخوانند پایان دهند. فشار بی وقفه به معترضان، سرکوب، بازداشت، شکنجه، تجاوز و قتل معترضان باعث شده است که شعارهای مردم به تدریج رنگ تندتری به خود گیرد، چیزی که در واقع آشکار کننده خشم انباشته شده مردم در سه دهه گذشته است. اما آیا به راستی این جنبش یک مرحله مسالمت آمیز را سپری کرده و به خشونت گرائیده است؟
جنبش زنان، جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری که از پایههای بنیادین جنبش ضد دیکتاتوری مردم ایران هستند و همچنین تمامی روشنفکرانی که از این جنبش سبز حمایت میکنند هیچیک طرفدار کاربرد خشونت نیستند. گروههای سیاسی مانند چریکهای فدائی خلق، مجاهدین خلق و دیگر گروههائی که زمانی سخن از مبارزه مسلحانه میراندند، اکنون یا تغییر مشی دادهاند و یا اساسأ حضور چشمگیر یا قابل توجهی در عرصه سیاسی ایران ندارند. امروزه حتی گروههائی مانند کومله و حزب دمکرات کردستان هم مشی مبارزه مسلحانه را به کناری نهادهاند و از فعالیت سیاسی، فرهنگی و حقوق بشری سخن میگویند.
رژیم جمهوری اسلامی از آنسو ابتکار عمل را صرفاً به چماقداران بسیج، نیروهای امنیتی و روحانیون تندررو سپرده است. تشکیلات مخوف بسیج و سپاه با تمام توان به میدان میآیند تا مردم را سرکوب کنند. خامنهای و نمایندگان وی در بسیج و سپاه، هیئت دولت و امامان جمعه در این شهر آن شهر در شش ماه گذشته از تهدید و ارعاب سخن راندهاند. بسیجیها به روی مردم آتش گشودهاند و معترضان را عمداً با خودرو نیروی انتظامی زیرگرفتهاند. تندروهای جمهوری اسلامی که پیوسته بر طبل جنگ میکوبند گوئی از کشتار گسترده مردم و حتی جنگ داخلی هم گریزان نیستند. بسیج و نیروی انتظامی حتی حرمت زنان را نیز نگاه نداشتهاند و خشونت وحشیانهای علیه زنان به کار بردهاند.
اما در تظاهرات میبینیم که بخشی از مردم کوشش میکنند تا از افراد نیروی انتظامی و گارد در مقابل خشم مردمی که ماهها و سالها توسط همین نیروها سرکوب شدهاند محافظت کنند. مردمی که در خیابانها بر ضد دیکتاتوری تظاهرات میکنند هرگز از سلاح استفاده نکردهاند و به اموال عمومی آسیبی نرساندهاند، اما مردم حق دارند در برابر خشونتهای بسیج و نیروی انتظامی از خود دفاع کنند. این بالاترین و پائینترین قشرهای جامعه هستند که سمت و سوی یک انقلاب یا یک جنبش را شکل میدهند، نخبگانی که توان رهبری دارند و فرودستانی که چیزی برای از دست دادن ندارند و در لحظات سرنوشتساز به خیابانها میآیند. آنان این توان باقوه را دارند که یک جنبش را به یک انقلاب بدل کنند و یا در کنش متقابل با نیروهای سرکوبگر حاکمیت جنبش را به خشونت بکشانند. امروزه بسیاری از فرودستان و مردم حاشیهنشین شهرها عمدتاً در اردوی طرفداران ولی فقیه و احمدی نژاد هستند و یا هنوز فعالانه به جنبش سبز نپیوستهاند.
جنبش سبز یک حرکت گسترده مسالمتآمیز و مطالبه محور است. همانند اکثر جنبشهای گسترده مردمی، انقلاب ۱۳۵۷ نیز در واقع یک حرکت مسالمتآمیز بود. هر چند شعار "رهبران ما را مسلح کنید" در هفتههای آغازین بهمن ۱۳۵۷ در تظاهرات تهران شنیده شد اما انقلاب عمدتاً با قدرتنمائی در تظاهرات و اعتصابهای عمومی باعث سقوط رژیم پادشاهی شد. خمینی هم از پاریس وعده آزادی برای همه وامکان فعالیت حتی به کمونیستها را میداد از فرماندهان ارتش شاهنشاهی دعوت میکرد که به مردم بپیوندند.
جمهوری اسلامی کار خود را با اعدامهای شتابانه بر بام مدرسه علوی آغاز کرد و سپس با ایجاد بحران و کاربرد خشونت و اعدامهای بیوقفه کوشش کرد تا مخالفان خود را یکی پس از دیگری حذف کند. اکنون نیز جمهوری اسلامی در تلاش است تا جنبش ضد دیکتاتوری مردم ایران را به خشونت بکشاند تا به سیاق معمول آنرا در خون غرق کند.